ابراهیم
هرندی
زهـرخندِ
تـاریخ
آمد
از
آنســـوی
زمـــان
از
آنســـوی
جـــهان
با نگاهی
که گردن میزد
و خطابهای
از افسانه و
اسطرلاب
برآتش
ریخت
با فوت و
فنی عتیق
از ترفند
و تباهی و
تکرار.
*
چه تیرها
و تبرهایی در
نگاهش بود!
چه
فرداهایی در
صدایش!
وما، چه
تکبیرگویان
در ماه
نگریستیم و
گریستیم!
*
اکنون
دریاها
از دشتها
و دشتها
از رودها
و رودها
از چشمهها
و چشمهها
از کرشمهها
بریدهاند.
*
و
پرندگان
از
شاخسارِ
رویاها
پریدهاند
و جای
خالی
بالهایشان
در
آسمانِ آبیِ
البرز
حفرههای
درهمِ زوزههای
گرگان گرسنه
است.
*
کودکانِ
کالِ زمان
سیلابِهای
خیابانهای
جهاناند
برخیان
راههای
هماره در راه
راهیان
موجهای
رونده در چاه
و گلهای
صدپر
زهرخندِ
تاریخ بر
گورهایشان.
*
اکنون
دیگر هیچ
دیگر
هـیــــــچ
موجـی،
اوجـــی
دلی را
هوایی نمیکند.
و هیـچ
چیز
به هیـچ
چیز نمیماند!
منبع: گویا
_________________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|