"افسوس
هدر دادیم آن
ذات گرامی
را"
ابوالفضل
محققی
در
آستانه بهار
زمانی که ایران،
این سرزمین زیبا
غرق در شکوفه
گردیده، نوای
نوروزی با
لطافت هوا در
هم میآمیخته
و طبیعت در
اعتدال کامل
و اوج زیبائی
سر
از خواب
زمستانی
برداشته و
زندگی آغاز
کرده است. در گوشهای
از این سرزمین،
در استان ایلام
دخترکی
خردسال خود
را در اطاقی
مخروبه حلق
آویز میکند.
قبل ازمرگ
تمام لباسهای
مندرس خود را
به آتش میکشد
و با
آرزوی یک
لباس تازه که
هرگز داشتن
آن برایش میسر
نگشت چشم از
جهان میبندد.
-Dateien/image003.jpg)
چه دردی
دراین خود کشی
نهفته است!
نام
دخترک زینب
بود
و تنها یازده
سال داشت!
دخترکی کوچک
که تمام زندگی
کوتاهش در
خشونت و حسرت
حاکم بر زندگی
فقیرانهاش
گذشت. حسرت
نان! حسرت یک
دست لباس
تازه، حسرت یک
خواب آرام
بدون دغدغه.
هر
دختر کوچکی زیبا
شدن، مورد
تحسین قرار
گرفتن، در
فضای شاد
خانواده زیستن،
دروان کودکی
را در شور وبی
خیالی کودکانه
سپری کردن را
آرزو میکند.
آرزوی داشتن یک
عروسک نشسن
با کودکان
همسن بر جلو
خان خانه و
بازی بی هراس
از
تنگدستی و بیماری
ساکنان درون
خانه. آرزوئی
کوچک برای
دختری که میفهمید
و از
این همه فقر،
نداری، لباسهای
مندرس شده بر
تن، پدری معیوب
در کنج اطاق،
نواله ناچیز
و مادری
که اشگ
برچشمانش
خشک شده بود
رنج میبرد و
روح کوچکش در
هم میشکست.
جسم و روحی
محظور در اطاقی که
فقر با تلخ ترین
سیمای خود از
لحظهای که
چشم بر جهان
گشود اورا در
خود گرفته
بود.
دهکدهای
کوچک، ویران،
بی بضاعت و
دور افتاده
مانند
هزاران
دهکده ویران
گشته در سرزمینی
پهناور که
نامش ایران
است. سرزمینی
زیبا و غنوده
بر ثروت بیکران
با مردمانی
رنج کشیده.
وقتی دختری
کوچک تنها با
آرزوی داشتن یک
لباس تازه از
فشار درد،
خجالت زدگی و
تخقیر دست به
خود کشی میزند
در واقع
انسانیت میمیرد.
جسم وروح ملت
آسیب میپذیرد
و وجدان
اجتماعی جریحه
دار میگردد.
چرا که هرتک
تک آحاد
جامعه در
برابر این
موجودات
کوچک و شکننده و این
خواسته کوچک
مسئول میباشند.
شاید
به نظر مرگ یک
کودک در سرزمینی
که
"مزدگورکن
افزون تر از
جان آدمی است
قیمت یک پیراهن
افزون تر از
جان زینب است
سخن گفتن از جریحه
دار شدن
وجدان عمومی
شوخی به نظر بیاید.
"دختر ۱۱
ساله با نزدیک
شدن به عید
نوروز در حالیکه
از پوشیدن
لباسهای
کهنه خسته
شده چندبار
از خانوادهاش
میخواهد
برایش یک دست
لباس نو
بخرند.
خواستهای
که برآورده
کردن آن برای
خانوادهای
که تنها منبع
درآمدش یارانه
و مستمری ماهیانه
بهزیستی
است، غیر
ممکن است.
اتاق کوچکی
که این
خانواده در
آن زندگی میکنند،
متعلق به عموی
زینب است که
او هم وضعیت
مالی بسیار
بدی دارد و
برای کارگری
به کرمانشاه
رفته و اتاقش
را در اختیار
خانواده
برادرش قرار
داده است پدر
و مادر زینب
شرایط صحبت
کردن ندارند
هنوز داغدار
هستند. مادر
که خود جسد به
دار آویخته
دخترش را پیدا
کرده، مدام
گریه کرده و میگوید:
«ای کاش گدایی
میکردیم
براش لباس میخریدیم
تا خودش را
نکشد."
"خانوادههای
زیادی هستند
که در شرایطی
مشابه شرایط
خانواده زینب
قرار دارند. این
کودک نه اولین
فردی است که
به دلیل فقر
در این مناطق
خودکشی کرده
است و نه آخرین
فرد خواهد
بود. رئیس
شورای
شهرستان هلیلان
یادآور میشود:
از ۴-۵ سال پیش
تا کنون
حداقل ۱۰ نفر
که از ۱۵ تا ۴۵
سال سن
داشتند به دلیل
فقر خودکشی
کردهاند.
تنها ۲ سال پیش
یک دختر و ۲
پسر که بین ۱۵
تا ۲۰ سال سن
داشتند
خودشان را از
بین بردند."
در جائی
که روزانه
هزاران کودک
کار زیر سختی
کار و معیشت
له میشوند
آزار جسمی و
روحی میبینند،
هزاران کودک
زباله گرد در
میان تلی از
زبالهها میگردند،
بیمار میشوند
بی آن که
رختخوابی
گرم و غذائی نیروبخش
در
انتظارشان
باشد در حلبی
آبادها،
پلاستیک
آبادهای
حاشیه شهرها
پا به جهان میگذارند
در میان فقر،
بدبختی واعتیاد
بزرگ میشوند
و در میان
زبالهها میچرخند
جزئی از
زباله میشوند
و میمیرند.
براستی
چه تعداد از
کودکان در
پائین تر سن
دچار اعتیاد
میشوند؟ و
هنوز خط سبز
نوجوانی بر
بالای لب
نروئیده و
دخترانگی
آغاز نگردیده
پیر میشوند و
زیر بار زندگی
کمرشان خم میگردد!
کجاست
آن روح انسانی
جامعه که فریاد
بکشد از درد این
کودکان درد
بر جانش بنشیند
و به این همه
ستم واجحاف
حکومت اسلامی
در حق این
کودکان
اعتراض کند.
عادت کردهایم
به سنگ دلی، بی
تفاوتی و غم دیگری
ندیدن و تنها
تلاش برای کشیدن
گلیم خود از
آب. عادت کردهایم
به نا هنجاریهای
اجتماعی به
دزدیها، به
فساد، به دیدن
کودکان
گرسنه که
گرسنگیشان
هرگز درد
گرسنگی را در
ما زنده نمیکند.
هیچ
گاه اعتراضی
به میلیونها
دلاری که هزینه
مدافعان حرم
که در سوریه
برای حراست
از دو قبر زینب
ورقیه که
تنها ششماه
داشته و
هزارواندی
سال قبل مردهاند
نمیکنیم. نمیپرسیم
چگونه دختری
با همان نام زینب
تنها به خاطر یک
لاپیراهن
ولقمهای
نان بی منت
خود را میکشد؟
اما خرج یک
ماهه
مزدوران حرم
از بیت المال
سر به میلیونها
میزند.
پدر
سکته کرده زینب
برای درست
کردن سقف
خانه گلی
قادر به
گرفتن یک میلیون
تومان وام نیست.
"مردم روستایی
این مناطق
برای گرفتن
وام با مشکل
مواجه هستند
چون نه میتوانند
ضامن پیدا
کنند نه ثبات
در این منطقه
وجود دارد که
بتوانند وام
را بازپرداخت
کنند."
اما
غارت
کنندگان این
سرزمین تنها
با یک امضای
جعلی میلیاردها
تومان وام بی
بهره میگیرند
و هرگز بر نمیگردانند.
بابک زنجانیها
هزاران میلیارد
از قبل نفت به
جیب میزنند
و آنوقت مردی
زخمی جنگ
صاحب اصلی این
سرزمین و ذخایر
آن قادر به خریدن
یک پیراهن
برای دختر
کوچک خود
بعنوان عیدانه
نیست.
برای
نشان دادن
ابعاد فاجعهای
به نام حکومت
اسلامی لازم
نیست که به
عمل کردهای
او در عرصه سیاست،
اقتصاد و...
بپردازیم!
تراژدی زندگی
زینبهای آئینه
تمام نمای
حکومتی است
که به نام
حکومت
مستضعفان
وبکام
مستکبران حیات
اجتماعی را
به اینجا
کشانده است.
دردا
که در این
کشاکش چهل
ساله ما مردم
نیز چهره از
دست داده و بی
سیما گردیدهایم.
مردمانی که دیگر
غم بینوایان
رخشان زرد نمیکند،
درد عضوی از پیکر
اجتماع قرار
از ما نمیگیرد
ومرگ روزانه
و غریبانه
کودکی چون زینب
به دغدغه
اجتماعی ما
بدل نمیشود.
چرا که
ما در این چهل
سال به قدری
درد، محنت،
جنگ ومرگ دیدهایم
که وجدان
کرخت شده ما
در مقابل این
گونه حوادث
بازتابی
نشان نمیدهد.
ما مردمان
تباه شده وتن
به نواله
ناگزیر
سپردهای
هستیم که یاد
گرفتهایم
بنا به مصلحت
چشم بر حوادثی
چون مرگ زینبها
ببندیم و تلخی
چنین زخم عمیق
اجتماعی
رادر تاریک
ترین بخش ذهن
وقلب خود مخفی
سازیم.
چنین میشود
که اخلاق و
وجدان یک
جامعه به
محاق میرود
کلمات
وافعال
انسانی
مفهوم ومعنای
خود از دست میدهند
و مشتی یاوه میدان
دارمیدان.
...
دردا که هدر
دادیم آن ذات
گرامی را
تیغیم
و نمیبریم
ابریم و نمیباریم
ما خویش
نداستیم بیداریمان
از خواب
گفتند
که بیداریم
گفتیم که بیداریم
من راه
تو را بسته تو
راه مرا بسته
امید
رهایی نیست
وقتی همه دیواریم.
حسین
منزوی
منبع: گویا
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|