کمپین
دفاع از هویت
تاریخی و ملی
سرود ای ایران
را سازمان
دهیم!
نام
من سرود «ای
ایران» است!
ابوالفضل
محققی
با شما
مردمان این
سرزمین با
شما ای نسل
های جوان سخن
می گویم از
زبان سنگ
هایم که چون
در و گهر است!
با شما
سخن می گویم
از زبان
جنگل، از
زبان دریا،
از زبان
آسمان باز، از
زبان باغ های
گل، از زبان
هنر مندان، از
زبان سر
بداران عاشق!
با شما
سخن می گویم! از
زبان
گورستان های
گمنام، از
زبان خاوران! از
زبان جان های
عاشقی که
هرگز در این
سرزمین تعداشان
کم نبودند .من
از زبان
مادران وطن
باشما سخن می
گویم! از زبان
مهاجرانی که
دردور دست ها
در حسرت وطن
می سوزند!
با شما
سخن می گویم! از
زبان تمامی
خلق هائی که
قرن ها وقرن
ها در این
سرزمین
زیسته اندو
می زیند!
از
زبان فردوسی
که بسی رنج
برد تا عجم
زنده کند
بدین پارسی!
من از
زبان باربد، از
زبان رودکی
وحافظ با شما
سخن می گویم!
من از
زبان عشق می
گویم!
شما از
زبان عاشق
جوابم بدهید!
من چون
عسلی شیرین
از آوندهای
تنتان عبور
می کنم. در
جانتان می
نشینم!
شما با
رشته های
روحتان جذبم
کنید جوابم
بدهید !
من از
دالان های
نور عبور می
کنم، از میان
خورشید می
گذرم تا
تنتان را گرم
سازم وقلبتان
را انباشته
از نور کنم!
شما با
شعله ای از
جان گرامیم
بدارید!
من با
حس های شما
وزن می کنم
زمان را! اشگ
را و آه را! وقتی
که از درد
فریاد می
کشید!
من
بخشی از
تاریخ این
سرزمین ام.
زمانی
که خاک این
سرزمین در
زیر پای
سربازان متفقین
می لرزید و
پرچم آن ها در
استرآباد به
اهتزاز در
آمده بود، ناامیدی
و یاس بر دل ها
حکم می راند! نطفه
من که هم زاد
خاک وهم نام
این سرزمین
ام از زبان یک
شاعر یک
ترانه سرای
به شور آمده
به نام" گل
گلاب" متولد
شدم! در
موسیقی بزرگ
مردی به نام
روح الله
خالقی جان
یافتم و با
صدای
ابریشمی
آزاده ای به
نام بنان بر
دل ها نشستم.
سال
های سال به
هزار زبان با
شما سخن گفتم! در
دل هایتان
خانه کردم، شورعشق
به میهن
اجدادی را در
درونتان
شعله ور ساختم
.
بعد از
انقلاب
اسلامی همراه
تنی چند از
سازندگان
بعدی خود به
زندان حکومت
اسلامی رفتم
و در محاق
افتادم. در
جنگ خانمان
سوز ایران
وعراق از زندان
در آمدم تا
شور وطن
پرستی را در
دل سربازان
این سرزمین
شعله ور سازم!
"دور از تو
اندیشه بدان
پاینده مانی
تو جاودان."
من روح
پراحساس این
سرزمین
تاریخیم که
قرن ها به شکل
های مختلف
تکرار شده ام. پر
سیمرغی که
اگر در
تنگناهای
نام و ننگ
آتشم زنند بر
دل ها فرود می
آیم به
فرزانگی زال
به پهلوانی
رستم. با شاه
بیتی از مهر
وپاینده گی
مردمم !
"از
آب وخاک ومهر
تو سرشته شد
دلم مهر اگر
بیرون رود چه
می شود دلم؟
مهر تو
چون شد پیشه
ام دور از تو
نیست اندیشه
ام ."
من
سرودی ملی ام! سرودی
خوش برای ملت! سرودی
ناخوش چون
خنجری برقلب
نا ملی یان!
حال
همان اجنبی
پرستان، دزدان
زده بر این
کشور! کمر به
نابودی ام
بسته اند! نا
به کار
مردمانی در
آستان قدس
رضوی که چیزی جز
غارت نمی
دانند. آستانشان
ساخته شده از
طلا که گرد آن
هزاران گرسنه
می چرخند. صدها
زن از سر
ناچاری تن به
خود فروشی می
دهند و در هر
حجره و رواق
آن توطئه
چینان و غارت
گران به
توطئه چینی
بر علیه مردم
و این سرزمین
مشغولند!
جانیان
تولیت دار آن
بر هیچ چیز
این سرزمین
رحم نمی کنند! زیر
گنبد طلائی
استوار شده
بر جهل
پاسخگوی هیچ
تاراج وغارتی
نیستند! حال
بار دیگر
زمانی که شور
وطن پرستی و
اعتراض در
حال بالا
آمدن است. زمانی
که نسل جوان
خواهان دیدن
سیمای واقعی
و ملی خود در
افقی روشن با
سیمای انسان
مدرن و معاصرند
و آزادی خود
را در در برآمدهای
اعتراضی
فریاد می
زنند. زمانی
که تلاش برای یک
همبستگی ملی
و حرکت در
راستای یک
اعتراض همگانی
در حال شکل
گیریست من را
که پیوند
دهنده این
میثاق ملی و
شور وطن
پرستی ام و اجانب
را بر نمی
تابم می
خواهند بار
دیگر به
زندان کنند
از دور خارجم
سازند !
اما
این بار نه با
دربند قرار
دادنم. بل شقه
شقه کردنم، تغییردادن
کلماتم، جای
گزین کردن
کلماتی که
چیزی جز بی
محتوا کردن
یک سرود ملی
نیست!
می
خواهند من را
از ذهن یک ملت،
ازاحساس یک
نسل جدید حذف
کنند!
ابله
مردمانی با
بضاعت اندک و بدون
حداقل احساس! سخت
مغزانی که
تلاش می کنند
یک سرود ملی
نوستالژیک و
نشسته بر جان
وروح یک ملت
را در شکلی مضحک
در خدمت به
امت تغییر
دهند و آن را
سرودی کنند
برای پیشواز
از سواری
مجهول که
سوار بر اسب
از ناکجاآبادی
در حال آمدن
هست!
سواری
که قرار است
ملت را به ناکجاآبادی
دیگر که
حکومت
اسلامی چهل
سال است
تهداب آن را
نهاده است
رهنمون شود .
دریغ
ودرد که این
نامردمان
حتی یک سرود
ملی را نیز برنمی
تابند. هرچند
که من این عمل
را در راستای
هراسی می
بینم که از
روزهای آتی
دارند .
وحشت
از طنین
انداز شدن
سراسری آن از
زبان نسلی
تازه و جویای
اصل خویش. "هر
کسی کو دور
ماند از اصل
خویش باز
جوید روزگار
وصل خویش" مولانا
نگذارید
کلمات پرشور برآمده
از دهان
شاعری وطن
پرست چون "گل
گلاب "
موسیقی
شیفته جانی
هنرمند،
تکیه زده بر
تارک هنر
ایران چون "روح
الله خالقی"
و صدای
ابریشمین "بنان"
مردی که با هر
تحربر صدایش
رشته های قلب
میلیون ها
ایرانی
کشیده می شود
چنین ناجوانمردانه
تاراج گردد! این
یک وظیفه ملی
است!!
من
ابوالفضل
محققی به
عنوان یک فرد
ایرانی، یک
مبارز پیرشده
در غربت که
بسیار سخت
راه ها و
بیراهه ها
رفته و در حد
بضاعتم خود
را به نقد
کشیده ام. امروز
در روز تولد و
آستانه گذرم
از مرز شصت شش
سالگی می
خواهم خواهش
و در خواست
راه اندازی
کمپینی برعلیه
دست اندازی و دزدی
بر سرودی را
بکنم که با
شماره هزار
وسیصد نود
پنج در فهرست
آثار ملی ثبت
گردیده است.
سرودی
که با احساس
تاریخی و ملی
یک جامعه
عجین شده است. اجازه
ندهیم! شعر،
سرود، موسیقی
و آواز ما را
به غارت
ببرند! هیچ
تاراجی عظیم
تر و تلخ تر از
تاراج هنروفرهنگ
یک ملت نیست. جای
هر غارتی را
می توان پرکرد.
اما پر کردن
جای هنروفرهنگ
غارت شده یک
ملت کاری است
بسیار سخت. چرا
که هنر یک
هنرمند
تکرار
ناپذیر است. این
اعتراض بخشی
از مبارزه با
حکومت دزدان
و جاهلان است
در حراست از
هویت ملی و
دفاع از هنر، فرهنگ
وتاریخ یک
ملت!
ابوالفضل
محققی
منبع: گویانیوز
______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|