دکتر
سامی؛ گزارش
یک ترور
مرتضی کاظمیان
توضیح: این
مطلب در سال ۱۳۹۲
توسط آقای
مرتضی
کاظمیان به
مناسبت
سالگرد ترور
دکتر سامی وزیر
بهداری دولت
موقت مهندس
بازرگان در
سایت جرس
نوشته شده
است. به
مناسبت
سالگرد این ترور این
مطلب از سوی
سایت ملی
مذهبی
بازنشر می
شود:
صدای
سامی همچنان
در سرسرای
تاریخ و
جغرافیای
ایران و در
جان ایراندوستان
میپیچد: “ما
طالب حقیقتایم
و جز با حق و
حقیقت سخن
نمیگوییم ”
دوم آذر ۱۳۶۷
بود که خبر
رسید دکتر
کاظم سامی در
مطب خود، هدف
ضربات دشنه
قرار گرفته
است. از جمع
فعالان
سیاسی و
آنهایی که سامی
را میشناختند،
هیچکس
دلیلی برای
آن همه قساوت
و خشونت در
قتل روانپزشک
انساندوست
و منتقد منصف
و نجیب،
نداشت. سالها
گذشت؛ بار
دیگر آذر سرخفام
فرارسید. اینبار
که داریوش و
پروانه
فروهر بهگونهای
مشابه
کاردآجین
شدند، شمعی
بر
تاریکخانهای
تابیدن گرفت. نام
سامی نیز در
فهرست
قربانیان
ترورهای سیاسی
مطرح شد. قاتلان
و عاملان
ترورهای
پاییز ۷۷ در
جریان
بازجویی و
دادگاه، و
حتی بعدتر در
زندان اوین،
به همبندیها
و زندانیان
سیاسی،
تاکید کرده
بودند که قتلهای
زنجیرهای ۷۷،
امر
غیرمترقبهای
نبوده و در
جمهوری
اسلامی
سابقه داشته
است.
کاظم
سامی: سوسیالیست
خداپرست
دکتر
کاظم سامی،
وزیر بهداری
دولت موقت
مهندس مهدی
بازرگان، و
چهره نخست «جاما»،
روانپزشک
آزادیخواهی
بود که
پیشینهی
فعالیتهای
فکری ـ سیاسیاش
به نهضت
خداپرستان
سوسیالیست و
همکاری با دکتر
محمد نخشب
بازمیگشت. سامی
ـ چون نخشب ـ
آزادی و
دموکراسی را
همزمان با
عدالت
اجتماعی میخواست
و این همه را
در کنار
اخلاق میجست.
او از نسل
شهدای ۱۶ آذر
بود و از
همگامان
دکتر علی
شریعتی، و
چون او، در
چالش مستمر
با مثلث «زر و
زور و تزویر».
سامی
متولد ۱۳۱۴
در مشهد، پای
آموزههای استاد
محمدتقی
شریعتی و
استاد طاهر
احمدزاده در «کانون
نشر حقایق
اسلامی» پرورش
یافت. او
بعدتر
دانشجوی
پزشکی
دانشگاه
تهران شد. سامی
عضو فعال «انجمن
اسلامی
دانشجویان» بود
که مهندس
بازرگان
بانی اصلیاش
محسوب میشد. او
بعدتر همگام
دکتر حبیبالله
پیمان گردید
که در
دانشگاه
تهران دندانپزشکی
میخواند. این
هر دو،
جوانان شاخص «حزب
مردم ایران» بودند.
حزبی که با
محمد نخشب در
جبهه ملی اوج
گرفت. ابتدای
دههی ۴۰ و از
پس سرکوب
قیام ۱۵
خرداد و
تشدید
اختناق و
استبداد بود
که سامی و
پیمان، دو
عضو جوان و
رادیکال
شورای مرکزی
حزب، پایهگذار
«جاما» (جنبش
آزادیبخش
مردم ایران) شدند،
و چون بسیاری
جوانان
پرشور دیگر
در برخی
جمعیتهای
سیاسی وقت،
پیگیر
مبارزه
قهرآمیز. جاما
و رویکرد
مبارزاتیاش،
لو رفت. سامی و
پیمان و برخی
همراهان
ایشان به حبس
دچار شدند.
پس از
آزادی،
فعالیتهای
انساندوستان
و مدنی روانپزشک
عدالخواه و
آزادیطلب
تا انقلاب ۵۷
ادامه داشت. او
ازجمله
همراهان
مهندس مهدی
بازرگان در «جمعیت
دفاع از
آزادی و حقوق
بشر» در ۱۳۵۶،
و بعد از
پیروزی
انقلاب
اسلامی، در
دولت موقت
بود.
سامی و
جاما، پس از
پیروزی
انقلاب،
فعالیتهای
خود را ـ این بار
بدون پیمان
که پایهگذار
«جنبش
مسلمانان
مبارز» شده
بود ـ ادامه
دادند. سامی
با نقطه
عزیمتهای
عدالتخواهانهی
خود، ازجمله
پیگیران جدی «طب
ملی» و «شورا» در
جمهوری
اسلامی شد. «جاما»
ارگان جمعیت
سیاسی سامی و
همفکران (دکتر
نظامالدین
قهاری،
محمود
نکوروح،
مهدی صراف،
بهمن
رضاخانی،
هرمز ممیزی،
رسول دادمهر،
فریدون
ضرغامی و …) و
مهمترین
ابزار تبلیغ
مواضع جاما (جنبش
انقلابی
مردم مسلمان
ایران) بود.
در آخرین
هفتههای
عمر دولت
موقت، سامی
از وزارت
بهداری و همراهی
مهندس
بازرگان،
استعفا داد. وی
بهعنوان
نماینده
مردم تهران
در انتخابات
دور اول
مجلس، بر
کرسی
نمایندگی
نشست. سامی در
کنار معدودی
دیگر از
فعالان ملی ـ
مذهبی (چون
مهندس
بازرگان،
دکتر یدالله
سحابی، دکتر
ابراهیم
یزدی، مهندس
هاشم
صباغیان، مهندس
عزتالله
سحابی، و
مهندس علیاکبر
معینفر) فراکسیون
اقلیت و
منتقد بود.
با تغییر
معنادار
ماهیت و
رویکرد نظام
سیاسی از ابتدای
دههی ۶۰،
جاما نیز چون
دیگر جمعیتهای
سیاسی منتقد
و مخالف
حاکمان، به
حاشیه رفت. دفاتر
جاما هدف
حملهی
حامیان
حکومت قرار
گرفت. در یک
مورد، در سال ۱۳۶۳
سامی هنگام
خروج از
مراسمی که
نهضت آزادی
به مناسبت ۲۸ صفر
برگزار کرده
بود، مورد
هجوم تعدادی
از افراد مسلح
و خشونتگرا
قرار گرفت و
از ناحیه
صورت و چشم بهشدت
مضروب شد.
سامی اما
از تحرک
انساندوستانه
و انتقادی
بازنایستاد. او
ـ به تعبیر
زندهیاد
دکتر پرویز
ورجاوند ـ
ازجمله
معدود کسانی
بود که در سالهای
خشونت و
سرکوب و
خفقان دهه ۶۰،
مددرسان
زندانیان
سیاسی و
خانوادههای
ایشان بود. سامی
همچنین،
پیوندی
نزدیک با
مرحوم آیتالله
منتظری داشت. رابطهی
مهمی که در
ماههای آخر
فعالیت «قائم
مقام رهبری»،
و در سال
کشتار
مخالفان (۱۳۶۷)،
خوشایند
کانونهای
تمامیتخواه
و خشونتپیشه
در حاکمیت
نبود.
گزارش
ترور منتقد
ملی و اخلاقگرا
این
گزارش رسمی
است که از
ترور دکتر
سامی منتشر
شد: دوم آذر ۱۳۷۶،
شخصی که خود
را «غلام همتی» میخواند،
در واپسین
ساعات کار
دکتر سامی
وارد مطب وی
میشود. او از
همسر سامی که
در روزهای
زوج مطابق
معمول، به
تنظیم اوقات
و امور مطب
مشغول بود،
براساس وقت
قبلی، درخواست
دیدار با
دکتر را میکند.
زمان زیادی
از ورود وی به
مطب نگذشته
که با صدای
فریادهای
دردآلود
دکتر سامی،
همسر وی از طبقه
بالا (منزل) روانهی
طبقه پایین (مطب)
میشود. قاتل
دشنه به دست و
خونآلود میگریزد
و شوک ناشی از
سر شکافته و
پیکر غرق به
خون دکتر،
برای همسر میماند…
هاشمی
رفسنجانی در
خاطرات خود
نوشت: «ساعت
هفت صبح به
مجلس رسیدم… در
جلسه علنی
قبل از دستور
مرگ دکتر
سامی را تسلیت
گفتم. در مطبش
توسط شخص ناشناسی
با چاقو ترور
شده و پس از
انتقال به
بیمارستان و
کارگر واقع
نشدن
معالجات،
فوت کرده است. رسانههای
خارجی با
شیطنت بهگونهای
صحبت میکنند
که نظام را
متهم به قتل
او کنند. آیتالله
منتظری هم
پیام مفصلی
به پدرش دادهاند.»
هاشمی
رفسنجانی در
نطق پیش از
دستور مجلس،
قتل دکتر
سامی را «ناجوانمردانه»
توصیف کرده و
از نیروهای
انتظامی و
اطلاعاتی و
امنیتی «بهطور
جدی» خواسته
بود که «این
قتل مشکوک را
حتما پیگیری
کنند که کشف
بشود، چون در
این جریان
سرنخ یک
شیطنتی به
چشم میخورد.»
«پیگیری»
نهادهای
اطلاعاتی و
امنیتی و
انتظامی به
اینجا رسید: قاتل،
فردی به نام «محمود
جلیلیان» است که
به دلیل
تخلفات مکرر
اداری، در
دورانی که دکتر
سامی ریاست
سازمان هلال
احمر را عهده
دار بوده از
این سازمان
اخراج شده
است.
دکتر
نظامالدین
قهاری چهرهی
شاخص جاما پس
از دکتر
سامی، در گفتوگویی
تصریح کرده: «قاتل
هیچ سابقهی
آشنایی قبلی
با دکتر
نداشته است. آن
موقع گفتند
به دلیل
اینکه دکتر
سامی، اوایل
انقلاب قاتل
را از جمعیت
هلال احمر
پاکسازی
کرده، او هم
انتقام
گرفته است. اما
این پاکسازی
مربوط به
دکتر سامی
نبود. ایشان
ریاست عالیه
داشت و پاکسازی
را گروه
دیگری انجام
میداد. این
شخص دوباره
به کار دعوت
میشود و توسط
مدیریتهای
بعدی باز هم
پاکسازی میشود.
پس مساله
شخصی نمیتواند
باشد، چون
دیگران
بیشتر و بطور
مستقیم در
پاکسازی او
دست داشتند.»
به فاصلهی
یک روز از
ترور، جنازه
مردی که
ظاهرا بهدلیل
خودکشی در
حمامی در
اهواز
درگذشته
بود، پیدا میشود.
سه هفته بعد،
نهادهای
رسمی و مسئول
اعلام کردند
وی، «محمود
جلیلیان» ) همان
غلام همتی،
بیمار و قاتل
دکتر سامی) است.
مطابق گزارش
رسمی از وی
تعدادی
شناسنامه و
پاسپورت
جعلی، و
مقداری فشنگ
کشف شده بود.
خبرگزاری
جمهوری
اسلامی ۲۵
آذر ۶۷ به نقل
از علی اکبر
محتشمیپور،
وزیر کشور
خبر داد که
محمود
جلیلیان،
قاتل کاظم
سامی بوده و در
حمام برلیان
اهواز با
استفاده از
کمربند، خودکشی
کرده و مرده
است. وزیر
کشور گفت که
قاتل زمانی
که کاظم سامی
مسئولیت
هلال احمر را
برعهده
داشته از این
سازمان
اخراج شده
بود.
توضیحات
وزارت کشور
حتی همان
هنگام نیز
کسی را اقناع
نکرد. بهویژه
آنکه علت
مرگ قاتل،
خودکشی وی با
کمربند و با
استفاده از
دوش حمام
اعلام شد. کسی
از مسئولان
به این پرسش
پاسخ نداد که
چگونه دوش
حمام، توان
کشیدن وزن
مردی را برای
خودکشی دارد. پزشکی
قانونی نیز
خودکشی «جلیلیان»
را تایید
نکرد.
هاشمی
رفسنجانی در
خاطرات روز ۲۷
اسفند نوشته
است: «آقای
موسوی
اردبیلی
گزارش داد که
در پزشکی قانونی
در صحت ادعای
خودکشی قاتل
دکتر سامی
تردید بهوجود
آمده و
احتمال
اینکه باندی
بودهاند و
او را کشتهاند
و کشتهاش را
حلق آویز
کردهاند،
وجود دارد. قرار
شد پیگیری شود
تا حقیقت
مکشوف گردد.»
دکتر
قهاری معتقد
است: «قتل قاتل
مسئلهدار
بود. بهدلیل
اینکه قاتلی
که خودش را
دار زده بود،
قبلا کشته
شده بود،
قاتل هفت تیر
داشت و راحتتر
میتوانست
خودش را بکشد
تا اینکه دار
بزند و طناب
پاره شود و
دوباره گره
بزند.»
اکبر
اعلمی،
نماینده
سابق مجلس،
که در آن
هنگام بهعنوان
معاون
مدیرکل امور
انتظامی
وزارت کشور
در این
وزارتخانه
مشغول بهکار
بوده، گزارش
میدهد: «با
توجه به
ماموریت
ذاتی اداره
کل امور
انتظامی سعی
می کردم که به
هر طریق ممکن
از کم و کیف این
حادثهی تلخ
باخبر شوم. اما
متاسفانه
اطلاعات موجود
در اداره کل
انتظامی در
حدی نبود که
بتوان از
جزئیات این
حادثه سر
درآورد. حتّی
آن بخش از
پرونده
انتظامی قتل
سامی هم که در
اختیار ما
قرار گرفت
آکنده از
ابهامات و ضد
و نقیض گوییها
بود. با این
وصف در حوزه
کاری من کسی
بهخود
اجازه نمیداد
که انگشت خود
را متوجه
ابهامات
مذکور کرده و
بطور جدی در
مقام کشف و
رمزگشایی
آنها برآید.»
اعلمی میافزاید:
«موضوعی که بر
پیچیدگی و
ابهام این
واقعه تلخ افزود
مرگ مشکوک
قاتل و نحوه
کشف آن بود به
این معنا که
مقامات
قضائی و
مسئولان
امنیتی و انتظامی
در اواخر
آذرماه همان
سال اعلام کردند
که “محمد
جلیلیان” قاتل
دکتر سامی
بیماری
روانی داشته
و یکروز پس از
ارتکاب قتل
در گرمابه
برلیان
اهواز خود را با
کمربند از
دوش حمّام
حلق آویز
کرده و به عمر
خود پایان
داده است و
این در حالی
بود که گزارش
پزشک قانونی
خلاف این
ادعا را
گواهی کرده بود!»
وی همچنین
میگوید: «در
پی این
مصاحبه طی
یادداشتی
خطاب به دکتر
صدر معاون
سیاسی
امنیتی وقت
وزارت کشور
به ابهامات و
ضد و نقیض
گوییهای
پرونده
اشاره کردم. از
دید من حداقل
شش ابهام جدی
در گزارش
نیروهای
امنیتی و
انتظامی آنروز
وجود داشت:
۱.
میان متهم
شدن قاتل به
اختلالات
روانی و
تهیّهی چند
پاسپورت و
شناسنامه
جعلی توسط وی
تناسب منطقی
وجود نداشت.
۲.
اخراج یک
کارمند که
طبق گزارش
مسئولان امر
دوباره به
شغل اولش
بازگشته بود
نمیتوانست
انگیزهای
قوی برای
ارتکاب قتل
سبعانه سامی
و تصمیم به
قتل همسر وی
باشد.
۳.
وجود چندین
شناسنامه و
پاسپورت
جعلی در نزد
قاتل حاکی از
این بود که وی
فرد انگیزهداری
بوده و قصد
خروج از کشور
را داشته است. در
این صورت
شهرهای مرزی
شمالغرب
کشور بهترین
گزینهای
بود که او میتوانست
برای فرار از
کشور انتخاب
کند. بنابراین
متواری شدن
او به شهر
اهواز چندان
وجاهتی
نداشت.
۴.
کدام سرنخ
توجه
ماموران
امنیتی و
انتظامی را به
شناسایی
قاتلی جلب
کرده بود که
تقریبا ۲۰
روز قبل از
شناسائی وی
در گرمابهای
واقع در
اهواز دست به
خودکشی زده
بود.
۵.
کسی که قصد
خودکشی
داشته چرا
حمّام را
انتخاب کرده
و چرا وسیلهی
مناسبی را
برای خودکشی
با خود به
همراه نبرده
است تا
ناگزیر نشود
که با کمربند
خود را حلقآویز
نماید!
۶.
فاصله کم دوش
از سر
استحمام
کننده،
کوتاه بودن
کمربند برای
انجام
عملیات خودکشی
از طریق دوش،
عدم مقاومت
دوش برای
تحمل سنگینی
قاتل و فاصله
آن با زمین و … از
مواردی است
که قبول
سناریوی
خودکشی از
طریق حلق
آویز شدن از
دوش گرمابه
را با تردید
جدی مواجه میساخت.»
تأمل
برانگیز، «واکنش
مسئولان وقت
وزارت کشور» به
یادداشت و
ملاحظات
اعلمی است؛
او روایت میکند
:«به نگارنده
فهماندند که
شتر
دیدی،ندیدی! لذا
تردیدها و
ابهامات
مذکور که
امکان انتشارش
در رسانههای
آنروز کشور
میسّر
نگردید تا به
امروز
همچنان در دفترچه
خاطراتم جاخوش
کرده…»
تمامیتخواهان
و شیفتگان
قدرت در
جمهوری
اسلامی صدای
انتقاد
منصفانهی
پزشک انساندوست،
عدالتخواه
و ایراندوست
را
برنتابیدند. آنکه
تصریح میکرد:
«من همیشه بر
این عقیده
بودهام که
باید در همه
حال راستگو
و راستکردار
بود. اگرچه
این صداقت
باعث شود
تنها زندگی کنیم
و تنها
بمیریم.» هماو
که مهندس
بازرگان در
موردش گفته
بود: «همه دوست
دارند و دشمن
هم دارند،
ولی دکتر
سامی
انسانیتی داشت
که دشمنانش
هم او را دوست
داشتند.» طیفی
از دشمنان
سامی اما
ظاهرا تداوم
زندگی پربرکت
و مهربانانه
و آکنده از
شفقت وی بر
خلق را برای
تداوم
اقتدار
غیردموکراتیک
خود، تهدید
میدیدند. پس
چاره را در
ترور وی
جستجو کردند. آن
هم قتلی فجیع
که فضای
ارعاب و
خفقان را برای
مخالفان و
منتقدان،
سنگینتر و
ملموستر
کند.
ترور
ناجوانمردانه
و کاردآجین
شدن دکتر سامی،
در زمان خود (آذر
۶۷) زیر سایهی
سنگین
سانسور و
محدودیتهای
رسانهای و
استبداد
دینی، چنانکه
باید بازتاب
نیافت. یک دهه
بعدتر بود که
با ترور همکیشان
ملی او (فروهرها)،
بار دیگر نام
سامی منعکس
شد، و خاطر پیجویان
حقیقت به
پیگیری،
تشویق گردید.
صدای
سامی همچنان
در سرسرای
تاریخ و
جغرافیای
ایران و در
جان ایراندوستان
میپیچد: «ما
طالب حقیقتایم
و جز با حق و
حقیقت سخن
نمیگوییم. دشمنان
ما و دشمنان
مردم ایران
بدانند که
امروز یا
فردا
بالاخره
حقیقت پیروز
خواهد شد.»
منبع: سایت
ملی مذهبی
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|