نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏شنبه‏، 2015‏/09‏/05

 

 

(پنجشنبه‌ هفدهم‌ بهمن‌ ماه‌ ۸۷)

دیدار و گفتگو با دکتر عزت‌الله‌ فولادوند

 مدت‌ها بود که‌ از دکتر فولادوند قول‌ گرفته‌ بودیم‌ که‌ ساعتی‌ را با دوستدارانش‌ در مجله‌  بخارا  بگذراند. این‌ دیدار سرانجام‌ اتفاق‌ افتاد. در آغاز این‌ نشست‌ علی‌ دهباشی‌ ضمن‌ خوشامدگویی‌ گفت‌: «کارنامه‌ فکری‌ و فلسفی‌ دکتر فولادوند آنقدر وسیع‌ و گسترده‌ است‌ که‌ نمی‌شود با چند دقیقه‌ حتی‌ به‌ رئوس‌ آنها اشاره‌ کرد. آنچه‌ را که‌ دکتر فولادوند با نوشته‌ و ترجمه‌هایش‌ به‌ ادبیات‌ فلسفی‌ و سیاسی‌ زبان‌ فارسی‌ افزودند گنجینه‌ای‌ است‌ که‌ راهنمای‌ بسیاری‌ از متفکران‌ و اهل‌ قلم‌ شده‌ است‌. بی‌شک‌ ما شناخت‌ دقیق‌ آثار و آراء اندیشمندان‌ بزرگ‌ جهان‌ همچون‌: ارسطو، ماکیاولی‌، کانت‌، هگل‌، نیچه‌، پوپر، یاسپرس‌، گادامر، آرنت‌ و نویمان‌ را مدیون‌ دکتر فولادوند هستیم‌. ایشان‌ در عرصه‌ نقد و معرفی‌ مسائل‌ فلسفی‌ دنیای‌ معاصر نیز پیشگام‌ بودند

زمانی‌ هانا آرنت‌ را معرفی‌ کردند که‌ نامی‌ از او در ایران‌ شنیده‌ و خوانده‌ نشده‌ بود و دیگر موارد که‌ فرصت‌ و مجال‌ موسعی‌ برای‌ برشمردن‌ کارهای‌ ایشان‌ لازم‌ است‌.

 حضار سپس‌ سؤالات‌ خود را در زمینه‌های‌ مسائل‌ فلسفی‌ بخصوص‌ فلسفه‌ سیاست‌ مطرح‌ کردند. در بخشی‌ دیگر از این‌ نشست‌ درباره‌ آخرین‌ کار دکتر فولادوند صحبت‌ شد و درباره‌اش‌ سؤال‌ شد. ایشان‌ چنین‌ گفتند:

 بسیار مشکل‌ است‌ که‌ خانم‌ هانا آرنت‌ را در یک‌ مکتب‌ بگنجانیم‌، با اینکه‌ سیاست‌ در تار و پود وجودش‌ تنیده‌ شده‌ ولی‌ نه‌ مارکسیست‌ است‌ و نه‌ لیبرال‌. در کتاب‌  کارل‌ مارکس‌ ، همان‌طور که‌ از عنوان‌ کتاب‌ هم‌ پیداست‌، سعی‌ دارد نشان‌ دهد که‌ کارل‌ مارکس‌ در واقع‌ سنت‌ نشکسته‌ بلکه‌ ادامه‌دهنده‌ سنت‌ فکر سیاسی‌ در غرب‌ بوده‌ است‌. سنت‌ فکری‌ که‌ در زمان‌ افلاطون‌ در یونان‌ شکل‌ گرفت‌ با سنت‌ فکری‌ قبل‌ از خود ایجاد گسست‌ کرد. از زمان‌ افلاطون‌ به‌ بعد حکومت‌ به‌ معنای‌ فرمانبرداری‌ و اطاعت‌ تعریف‌ می‌شود، نه‌ به‌ معنای‌ مشارکت‌. هانا آرنت‌ در عین‌ حال‌ که‌ از مارکس‌ تجلیل‌ می‌کند، او را ادامه‌دهنده‌ همان‌ سنت‌ فکر سیاسی‌ و البته‌ جزء بزرگترین‌ متفکرین‌ می‌داند و می‌گوید: «ما هم‌روزگار و معاصر مارکس‌ هستیم‌» و این‌ به‌ خاطر مسائل‌ و مشکلاتی‌ است‌ که‌ با آن‌ مواجهیم‌.

 از بین‌ صفحاتی‌ که‌ مشغول‌ نمونه‌خوانی‌ آن‌ بودم‌، دو صفحه‌ را آوردم‌ چون‌ خیلی‌ نظرم‌ را جلب‌ کرد و به‌ خودم‌ گفتم‌، عجب‌ فکر بدیعی‌ است‌! تفکر خانم‌ آرنت‌ این‌ ویژگی‌ را دارد که‌ جاهایی‌ برق‌ می‌زند! البته‌ یک‌ چیزی‌ را هم‌ باید گفت‌؛ در مورد متفکران‌ برجسته‌ وقتی‌ به‌ کُنه‌ نظراتشان‌ می‌روید، مثلاً کانت‌، هگل‌، خود مارکس‌ یا اسپینوزا و… نکته‌ جالبی‌ که‌ می‌بینید این‌ است‌ که‌ آنها به‌ یک‌ حقیقت‌ محوری‌ دست‌ پیدا می‌کنند، با یک‌ بینش‌ شهودی‌ که‌ تا به‌ حال‌ کسی‌ آن‌ را ندیده‌ بوده‌ است‌. حرف‌های‌ دیگری‌ که‌ می‌زنند غالباً مثل‌ شعاع‌های‌ دایره‌ای‌ است‌ که‌ به‌ اطراف‌ می‌رود. مثلاً همین‌ حرکت‌ در تاریخ‌ که‌ هگل‌ به‌ آن‌ رسیده‌: اینکه‌ تاریخ‌ خط‌ مستقیم‌ نیست‌؛ زیگزاگ‌ می‌رود، حتی‌ ممکن‌ است‌ به‌ عقب‌ برگردد. حالا اسم‌ این‌ را دیالکتیک‌ گذاشته‌ که‌ ما الان‌ به‌ آن‌ نمی‌پردازیم‌ و ممکن‌ است‌ مارکس‌ این‌ را از او گرفته‌ باشد.

 بینش‌ عجیب‌ محوری‌ کانت‌ این‌ است‌ که‌ می‌گوید واقعیت‌ محصول‌ همکاری‌ ما و بیرون‌ است‌، یعنی‌ ما داده‌ها را می‌گیریم‌ و این‌ تصورات‌ ماست‌ که‌ بر واقعیت‌ سوار می‌کنیم‌ و واقعیت‌ را می‌سازیم‌. این‌ نظر کانت‌ است‌ در برابر آن‌ بحث‌ بزرگ‌ کلاسیک‌ که‌ می‌گفت‌ ادراکات‌ ما تا چه‌ اندازه‌ با آنچه‌ بیرون‌ از ما هست‌ مطابقت‌ دارد. کانت‌ می‌گفت‌ Concept  یا مفهوم‌ را ما بر داده‌های‌ بیرون‌ سوار می‌کنیم‌. ما بدون‌  Category  ، بدون‌ مقولاتی‌ که‌ در ذهن‌ داریم‌؛ مقوله‌ علّیت‌ و مقوله‌ نسبت‌، اصلاً نمی‌توانیم‌ اندیشه‌ کنیم‌. اینها از ماست‌ و ما نمی‌دانیم‌ اینها در بیرون‌ وجود دارد یا نه‌ و بعد نتیجه‌گیری‌ می‌کنند که‌ در ذهن‌ ما سه‌ ایده‌ وجود دارد ولی‌ محتوای‌ علمی‌ و خارجی‌ ندارد: خدا، آزادی‌ اراده‌، و جامعه‌ و بعد بحث‌ طولانی‌ می‌کند که‌ چرا این‌ سه‌ ایده‌ در ذهن‌ ما هست‌ و وجودش‌ لازم‌ است‌.

 خانم‌ آرنت‌ در این‌ کتاب‌ به‌ یک‌ فرق‌ ظریفی‌ پرداخته‌ که‌ من‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ آن‌ فکر نکرده‌ بودم‌، او این‌ فرق‌ را بین‌ «گذشته‌» و «سنت‌» می‌گذارد. او می‌گوید گذشته‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما را پایبند می‌کند، اما گذشته‌ چیزی‌ است‌ که‌ هست‌! و بنابراین‌ ما بدون‌ سنت‌ می‌توانیم‌ زندگی‌ کنیم‌، بدون‌ گذشته‌ نمی‌توانیم‌. بدون‌ گذشته‌ همه‌ چیزمان‌ را از دست‌ می‌دهیم‌. من‌ در این‌ باره‌ خیلی‌ فکر کردم‌. دیدم‌ خوب‌ ما سنت‌هایی‌ داریم‌ که‌ به‌ آن‌ پایبند هستیم‌ ولی‌ گذشته‌ای‌ هست‌… مثلاً هخامنشیان‌ یا دوران‌ باستان‌ سنتی‌ برای‌ من‌ ندارد، به‌ آن‌ معنا که‌ مثلاً تشیع‌ دارد. اما من‌ بدون‌ این‌ [گذشته] خیلی‌ از پرسپکتیوم‌ را از دست‌ می‌دهم‌.

p.12

دکتر عزت الله فولادوند

 

 سپس‌ دکتر فولادوند بخشی‌ از متن‌ هانا آرنت‌ را برای‌ حضار خواندند:

 «هرگز نباید از بخشودن‌ یکدیگر دست‌ برداریم‌. او حتی‌ تا این‌ حد پیش‌ رفت‌ که‌ صریحاً انکار کرد که‌ عفو، حق‌ منحصر به‌ فرد خداست‌، و دلیرانه‌ گفت‌ که‌ شمول‌ رحمت‌ خداوند بر گناهان‌ آدمیان‌ ممکن‌ است‌ در نهایت‌ به‌ توان‌ ایشان‌ برای‌ بخشودن‌ یکدیگر وابسته‌ باشد. شجاعت‌ و مناعت‌ بی‌همتای‌ نهفته‌ در این‌ تصور از بخشایش‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ مناسبات‌ آدمیان‌، در تبدیل‌ خطا و گناه‌ به‌ عکس‌ آن‌ یعنی‌ فضیلت‌ نیست‌، بلکه‌ در این‌ است‌ که‌ امری‌ به‌ ظاهر محال‌ را مطمح‌ نظر قرار می‌دهد ــ یعنی‌ بازگردانیدن‌ آب‌ رفته‌ به‌ جوی‌ ــ و سرانجام‌ موفق‌ می‌شود در جایی‌ که‌ همه‌ چیز به‌ نظر می‌رسید پایان‌ یافته‌ باشد، سرآغاز نوین‌ به‌ وجود آورد.

 

p.13

دکتر عزت الله فولادوند و اسدالله امرایی ( عکس از ستاره سلیمانی)

 

 بزرگترین‌ موضوع‌ تراژدی‌ از روزگار یونان‌ باستان‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ آدمیان‌ نمی‌دانند با دیگران‌ چه‌ می‌کنند؛ با نیت‌ خیر، شر برمی‌انگیزند و بعکس‌؛ و با اینهمه‌، آرزو دارند در عمل‌ به‌ همان‌ کمال‌ مقصود برسند که‌ نشانه‌ استادی‌ در امور طبیعی‌ و مادی‌ است‌. سنت‌ هیچ‌گاه‌ این‌ عنصر تراژیک‌ اعمال‌ را از نظر دور نداشت‌، و هرگز در فهم‌ این‌ نکته‌ ــ ولو معمولاً در متن‌ امور غیرسیاسی‌ ــ قاصر نماند که‌ رحم‌ و شفقت‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ فضیلت‌های‌ انسان‌ است‌. (فقط‌ پس‌ از سیل‌ ناگهانی‌ و بی‌امان‌ توسعه‌ عظیم‌ فنی‌ در پی‌ انقلاب‌ صنعتی‌ بود که‌ بشر چنان‌ مست‌ تجربه‌ ساختن‌ شد که‌ بی‌اطمینانی‌ به‌ نتیجه‌ عمل‌ را از یاد برد و شروع‌ به‌ سخن‌ گفتن‌ از “آینده‌ سازی‌” و “ساختن‌ و اصلاح‌ جامعه‌ کرد”، گویی‌ درباره‌ صندلی‌ سازی‌ و خانه‌سازی‌ صحبت‌ می‌کند. آنچه‌ در سنت‌ اندیشه‌ سیاسی‌ از دست‌ رفت‌ و تنها به‌ عنوان‌ الگویی‌ صحیح‌ و معتبر برای‌ انسان‌ متدین‌ در سنت‌ دینی‌ بر جای‌ ماند، رابطه‌ بین‌ عمل‌ و بخشایش‌ در مراودات‌ انسانی‌ بود که‌ ضمناً یگانه‌ نوآوری‌ مشخصاً سیاسی‌ ــ به‌ تفکیک‌ از دینی‌ ــ در تعالیم‌ عیسی‌ بود. باعمل‌، چیزی‌ نو آغاز می‌شود؛ ولی‌ عمل‌ در ضمن‌ دارای‌ این‌ کیفیت‌ ناقض‌ غرض‌ نیز هست‌ که‌ زنجیره‌ای‌ از پیامدهای‌ پیش‌بینی‌ناپذیر به‌ دنبال‌ می‌آورد که‌ تا ابد عمل‌کننده‌ را به‌ بند می‌کشد. هر یک‌ از ما می‌داند که‌ هم‌ آغازگر و هم‌ قربانی‌ زنجیره‌ پیامدهایی‌ است‌ که‌ نزد مردم‌ روزگار باستان‌ تقدیر و در میان‌ مسیحیان‌ قضای‌ الاهی‌ نامیده‌ می‌شد، و ما امروزیان‌ با غرور و نخوت‌ نام‌ آن‌ را تصادف‌ گذاشته‌ایم‌. عفو تنها کاری‌ است‌ که‌ هر انسان‌ می‌تواند با آن‌، دیگری‌ را از زنجیر پیامدهای‌ اعمالش‌ برهاند، و، بنابراین‌، ضامن‌ توان‌ ادامه‌ عمل‌ و سرآغازی‌ نوین‌ است‌. هر انسانی‌ اگر نبخشد و بخشوده‌ نشود، اگر فراموش‌ نکند و فراموش‌ نشود، مانند آن‌ کسی‌ در افسانه‌هاست‌ که‌ گفتند یک‌ آرزو کن‌ و آرزویش‌ را برآوردند، اما آرزوی‌ برآورده‌ شده‌ به‌ کیفر ابدی‌ او مبدل‌ گشت‌.

 آن‌،  bios politikos [زندگی‌ مدنی‌ و وقف‌ سیاست‌]  پایین‌تر از  bios theoretikos  [زندگی‌ مصروف‌ اندیشه‌ و نظر]  قرار می‌گیرد، زیرا  thorein [دیدن‌، نظر کردن] است‌ که‌ به‌ معرفت‌ می‌انجامد و فی‌نفسه‌ از کرامت‌ برخوردار است‌، حال‌ آنکه‌ عمل‌ همواره‌ از برای‌ چیز دیگری‌ صورت‌ می‌گیرد. البته‌ مقصود من‌ انکار این‌ معنا نیست‌ که‌ ثنویت‌ یا دوگانگی‌ یادشده‌ مفهومی‌ یکسره‌ متفاوت‌ در فلسفه‌ مسیحی‌ پیدا کرد، و محتوای civitasDei [مدینه‌ الاهی]، یا زندگی‌ صرف‌ تفکر و مراقبه‌، از حیث‌ مفاد و محتوا به‌ آنچه‌ در فلسفه‌ باستان‌ از آنها اراده‌ می‌شد شباهتی‌ نداشت‌. غرض‌ این‌ است‌ که‌ هر آنچه‌ با آن‌ دوگانگی‌ ــ چنانکه‌ رئوس‌ آن‌ در فلسفه‌های‌ سیاسی‌ افلاطون‌ و ارسطو آمده‌ است‌ ــ سازگاری‌ نداشت‌، اساساً وارد نظریه‌ سیاسی‌ نشد و تا پیش‌ از ظهور سکولاریسم‌، مقید به‌ حوزه‌ دین‌ ماند و هر معنایی‌ را از نظر عمل‌ آدمیان‌ از دست‌ داد و به‌ اقوال‌ پیش‌پاافتاده‌ مذهبی‌ تبدیل‌ شد.

 

p.14

مینا رستگاری و دکتر فولادوند( عکس از ستاره سلیمانی)

 

p.15

صحنه ای از دیدار و گفتگو با دکتر فولادوند در مجله بخارا

 

 نمونه‌ بارز این‌ مطلب‌، استنتاج‌ دلیرانه‌ و یکتای‌ عیسای‌ نصرانی‌ از سرگشتگیِ انسان‌ در عمل‌ بود که‌ نظریات‌ سیاسی‌ و تاریخی‌ قدیم‌ و جدید یکسان‌ دستخوش‌ آن‌ بوده‌اند. فیلسوفان‌ باستان‌ امور بشری‌ را کلاً جدی‌ نمی‌گرفتند و بالاترین‌ دلیل‌شان‌ عدم‌ اطمینان‌ به‌ عمل‌ انسان‌ بود، بدین‌ معنا که‌ هنگامی‌ که‌ در شبکه‌ مناسبات‌ چند سویه‌ و وابستگی‌های‌ متقابلی‌ آغاز به‌ عمل‌ می‌کنیم‌ که‌ حوزه‌ امور بشری‌ است‌، کاملاً نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ می‌کنیم‌. این‌ طرز فکر سپس‌ باعث‌ همه‌ آن‌ سخنان‌ مشهور و امثال‌ و حکمی‌ شد دایر بر اینکه‌ اهل‌ عمل‌ پیوسته‌ در شبکه‌ای‌ از خطاها و تقصیرهای‌ اجتناب‌ناپذیر حرکت‌ می‌کنند. در فلسفه‌ قرون‌ وسطا حتی‌ بیش‌ از فلسفه‌ مسیحی‌ در عصر جدید دست‌ تقدیر دخیل‌ در امور دانسته‌ می‌شد. بوسوئه‌   می‌گوید: “هیچ‌ قدرت‌ انسانی‌ نیست‌ که‌، برخلاف‌ آنچه‌ اراده‌ کرده‌ است‌، هدف‌هایی‌ غیر از هدف‌ خویش‌ را پیش‌ نبرد.” تاریخ‌، در نظر کانت‌ و هگل‌، محصول‌ آدمیانی‌ است‌ که‌ هرگز نمی‌دانند چه‌ می‌کنند و همیشه‌ به‌ چیزی‌ می‌رسند که‌ اتفاقاً پیش‌ آمده‌ است‌ و با آنچه‌ مقصود بوده‌ تفاوت‌ دارد. آن‌ دو به‌ قدرتی‌ مرموز و پنهان‌ از آدمیان‌ ــ به‌ “مکر طبیعت‌” یا “مکر عقل‌” ــ نیازمندند تا ناگهان‌ و برخلاف‌ انتظار بر صحنه‌ ظاهر گردد و نشان‌ دهد که‌ تاریخ‌ با عقل‌ و منطق‌ سازگار است‌ و داستانی‌ است‌ که‌ معنا می‌دهد.»

منبع: بخارا- مجله فرهنگی و هنری

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است. 

 

 

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info