نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏دوشنبه‏، 2015‏/03‏/09

 

 

۱۰ اسفند ۱۳۹۳

گزارش میدانی نوروزی

جشن نوروز یا عزای شب عید؟

حمید رضایی

یکی از پیامک‌هایی که این روزها بین مردم ایران رد و بدل می‌شود این است: «حلال همه مشکلات پول است. گذشت زمان فقط برای جا افتادن ترشی خوب است.»

کمتر از یک ماه تا لحظه تحویل سال جدید مانده است و برای بخشی از مردم جامعه که در تأمین هزینه‌های ماهانه خود با مشکل روبه‌رو هستند، مخارج شب عید، چیزی شبیه سونامی اقتصادی است. چند سال تحریم شدید اقتصادی، کاهش ارزش پول ملی، فساد گسترده اقتصادی و دولتی، بیکاری و تورم، زندگی را برای بخش بزرگی از جامعه ایران تیره و تار کرده است.

مردم در این وضعیت اقتصادی چه نگاهی به عید نوروز دارند؟ دغدغه‌های آن‌ها در ایام نزدیک به شب عید چیست و اگر در شهر بچرخید، معمولاً چه حرف‌هایی به گوش‌تان می‌خورد؟

نوروز هسته‌ای

سال‌هاست همه مسائل روزمره زندگی ایرانیان تحت تأثیر فعالیت‌های هسته‌ای حکومت قرار گرفته است. «عزای شب عید» تیتری است که از صحبت‌های یک بازنشسته نیروهای مسلح وام گرفته‌ شده است. عاشق نوروز است. می‌گوید: «گذشتگان ما خوش سلیقه بودند. عقل و کمالات داشتند. این چند روز هوا تقریباً بهاری شده است. حالا برای خشکسالی است و بی آبی داریم، این را کاری ندارم. هوای بهار، یک چنین هوایی‌ست. آدم مثل پرنده‌ها مست می‌شود و دلش می‌خواهد توی خیابان بزند زیر آواز. تمام این -چه بهش می‌گویند؟- سلول! آره، سلول، تمام این سلول‌ها انگار یک چیزی داخلش شروع می‌کند تکان خوردن. مثل درخت‌ها که این هوا بهشان می‌خورد و سبز می‌شوند. نگاه کنید بیشتر دنیا وسط برف و زمستان سال تحویل دارند ولی ما دقیقاً وقت شروع بهار طبیعت.»

سخنرانی این شهروند بازنشسته طولانی می‌شود. کلماتی مانند بهار، شکوفه، زندگی، نسیم، شادی، بچه‌ها، گذشته، مهمانی و … را تکرار می‌کند و خودش از شنیدن این کلمات لذت می‌برد.

بعد از مدتی اما خنده بر لبانش می‌ماسد و صحبت‌هایش تلخ می‌شود: «من ۳۰ سال در ارتش خدمت کردم. هشت سال در جنگ ایران و عراق بودم. آمریکا که عراق نیست با برتری نفر بشود جلویش جنگید. شکر که جنگ نشد. این‌ها جنگ ندیده‌‌‌اند و آدم‌هایی نیستند که اگر جنگ بشود خودشان یا بچه‌هایشان طرف جنگ بروند. این نمایندگان مجلس، آقایانی که می‌گویند جنگ کنیم، سوت خمپاره را بشنود شلوارشان را خیس می‌کنند. بچه‌هایشان را به اسم سفیر می‌فرستند خارج. جنگ برای کی درست می‌کنند جز من و شما و جوان‌‌‌های مردم؟ نصیبش به ما چه رسیده است؟ من پیرمردی که باید آخر عمرم کیف نوه‌هایم را کنم، خوشحال باشم که شب عید است و بچه‌هایم قرار است چند روز بیایند پیش من، عزا گرفته‌ام چون پول ندارم. ۳۰ سال زحمت خودم را کشیده‌ام ولی دلار را سه برابر کردند و و گرانی بیداد می‌کند. حقوق من بازنشسته هم به جایی نمی‌رسد. بازنشسته که نمی‌تواند اضافه‌کاری کند!»

او در آخر می‌گوید: «عید، دلخوشی مردم بود. این بی‌انصاف‌ها کاری کردند جشن شب عید بشود عزای شب عید.»

احتکار و فساد، عادی است

اگر نگاهی به آرشیو برنامه‌های قدیمی رادیو مانند «صبح جمعه با شما» و برنامه‌‌‌های دیگر بیاندازید، متوجه می‌شوید که بیش از دو دهه است مسأله فساد اقتصادی و احتکار در ایران به یک امر عادی تبدیل شده و نه تنها برنامه‌ای برای مقابله با آن وجود ندارد که تبدیل به موضوع برنامه‌های طنز شده است.

یک خانم خانه‌دار می‌گوید: «احتکار همیشه هست. زمان احمدی‌نژاد که گرانی‌ها شروع شد، برنج و پودر لباس‌شویی و همه چیز را بردند انبار. گرانی زیادتر که شد درآوردند و همان‌ها را فروختند به مردم با قیمت بیشتر.»

یک خانم کارمند با سه فرزند که از تبعات مخارج شب عید بر حساب و کتاب ماه‌های آینده گلایه ‌دارد، می‌گوید:«شب عید که قربانش بروم بره‌کشان انباردارها و کسانی است که احتکار می‌کنند.»

او در ادامه می‌گوید: «از همه بدتر میوه است. میوه را که نمی‌شود یک ماه نگه داشت. لباس را می‌خریم و می‌گذاریم توی کمد، اما میوه را چه کنیم؟ مردم صبر می‌کنند یک هفته قبل از عید میوه می‌خرند. کاسب‌ها و دلالا‌ها این را می‌دانند. نگه می‌‌دارند داخل سردخانه‌ها، چند روز قبل از عید می‌آورند به بازار، مردم هم مجبور هستند. تا دو برابر هم که بکشند روی قیمت، مردم ناچارند و می‌خرند.»

یک کارمند ۴۵ ساله که پدر دو فرزند است هم ضمن تأیید نظر این خانم کارمند، می‌گوید: «در حد چند جعبه و چند کارتن که نیست. کسی که احتکار می‌کند یک انبار را پر می‌کند. چند میلیارد تومان جنس می‌خرد و نگه می‌دارد. بالاخره یک‌جایی لیست انبارها و سردخانه هست. بازرسی کنند و بررسی کنند چه مقدار جنس نگه می‌دارند. این کارها طبق فاکتور است. مشخص است کی خریده‌‌اند و سوال کنند از این‌ها که چرا اینقدر نگه می‌دارندک»

کارگر یک میوه فروشی اما می‌گوید: «ایراد ما ایرانی‌ها این است که چشم‌مان آخرین نفر را می‌بیند. فکر می‌کنیم همه مشکلات، کار یک نفر است. همه جای مملکت گرانی است. از آن بالا تا پایین اگر مسئول باشند، باید پیگیری کنند. نیستند! هر گردن کلفتی یک جا را برای خودش گرفته و دلالی می‌کند. این‌ها مگر الکی‌ست؟ یعنی دلال زورش از دولت بیشتر است؟ معلوم است که نیست، مگر این‌که پشت پرده خودشان باشند.»

دلواپسان

نامش احمد است و کارمند یک شرکت خصوصی است. می‌گوید: «بدبختی که یکی دوتا نیست. خانم بنده مانتو خریده است ۱۷۰ هزار تومان. گفتم درست نیست در این وضعیت. حالا شما مانتوی با این قیمت بالا خرید نمی‌کردی. دیروز با هم رفته بودیم برای خرید بچه‌‌ها، صدا کرد احمد بیا این‌جا را نگاه کن! باورم نمی‌شد. قیمت زده بودند روی مانتو از ۱۴۰ هزار تومان به بالا. مانتو بود که اتیکت زده بودند ۷۸۰ هزار تومان. من چون خانمم خرید می‌کند خبر نداشتم از قیمت لباس. لباس خود مرا هم خانمم می‌خرد. حوصله‌‌ گشتن ندارم راستش. خانمم گفت تو فکر می‌کنی من به فکر جیب تو نیستم؟ راست می‌گفت. ۱۷۰ هزار تومان بین این‌هایی که در بازار هست معمولی حساب می‌شود. مانتوهای ارزان و نازک و رنگی هست ولی مناسب دخترهاست. از آن طرف دخترها به یکی و دوتا راضی نیستند. چهار- پنج تا مانتو می‌خرند. خانم من فوقش سالی ۲ مانتو بخرد.»

احمد در ادامه می‌گوید: «مخارجی که هست، درشت‌هایش لباس، آجیل، گوشت و مرغ شب عید، عیدی و مهمان و این چیزهاست دیگر. دست‌کم به اندازه سه ماه حقوق مردم خرج شب عید می‌شود. دولتی‌ها باز عیدی می‌گیرند. ما که در شرکت خصوصی هستیم عیدی هم نداریم. تا اول تابستان باید خرج‌هایی که کرده‌ایم را یک‌جوری از این‌ور و آن‌ور بزنیم که صاف بشود.»

یک کارگر شهرستانی اما از مصیبت‌ داشتن اقوام تهرانی می‌گوید: «از ۲۸ اسفند می‌آیند تا عصر سیزده به در. بیشتر خانه پدرم هستند ولی دو روز خانه ما می‌آیند و دو روز خانه خواهرم. زنم بهترین غذا را جلوی‌شان می‌گذارد. رختخواب نو که خودمان دل‌مان نمی‌آید رویش بخوابیم را می‌اندازد برایشان. آخرش هم هزار تا ایراد می‌گیرند که اخ و پیف. این‌جای خانه‌تان را سرامیک کنید، کفش را پارکت کنید. خدا شاهد است وقتی این‌ها می‌آیند و می‌روند، زن و بچه من عقده‌ای می‌شوند.»

او در ادامه می‌گوید: «من قبول ندارم رفت و آمد و این حرف‌ها را. رفت و آمد برای فامیلی است که در طول سال هم از آدم خبر داشته باشند. یک‌بار این‌ها دعوت نکردند که این همه سال ما عید و تابستان می‌آییم خانه شما، یک‌دفعه هم شما بیایید تهران. منتها مانده‌ایم توی رودربایستی. به خدا توی دو وعده شش کیلو مرغ را می‌خورند. ما که کارگریم و از صبح تا شب جان می‌کنیم، اندازه این‌ها خوراک نداریم. پسر برادرم می‌خندند و می‌گوید که مال آب شهرستان است. اشتها را باز می‌کند. پارسال متلک انداختم بهشان که سال دیگر آمدید از تهران برای خودتان آب بیاورید که چاق نشوید، برای اندام‌تان خوب نیست.»

یک خانم خانه‌دار که برای کمک به مخارج خانواده کار پاره‌وقت انجام می‌دهد از دلواپسی دیگری می‌گوید: «راستش می‌گویند عروسی کم شده اما نمی‌دانم چرا فامیل ما برعکس آمار هستند. امسال سه تا عروس و داماد داریم که عید اول‌شان است و می‌آیند. جلو هر کدام باید یک چک‌پول پنجاه تومانی بگذارم. ۳۰۰‌هزار تومان فقط برای این‌ها. برای بچه‌های خواهرم نفری ۲۰‌هزار تومان و ۱۰‌هزار تومان؛ حساب کردم روی هم با عیدی بچه‌های خودم باید ۲۵۰هزار تومان عیدی بدهم. شوهر من ماهی ۸۰۰‌هزار تومان می‌گیرد. ۵۵۰‌هزار تومانش را باید عیدی بدهیم. ۱۰-۱۲ وعده مهمانی هم باید بدهیم که خرجش به فلک می‌رسد.»

یک مغازه‌دار درباره مخارج جانبی شب عید می‌گوید: «عید سالی یک‌بار است. نوش جان‌شان! بگیرند، بخورند، مهمانی باشد. همین رفت و آمد‌ها برای مردم مانده است. اما بعضی کارها را قبول ندارم. خانم برادر بنده مبل خریده. لازم داشته، لازم نداشته، هر چه بوده به من مربوط نیست. خوش باشند همیشه. ان‌شاالله جیب‌شان همیشه پر از پول باشد و خرج کنند. خانم من می‌گوید آن‌ها برای عید خریده‌‌اند، ما هم باید بخریم. اگر واقعاً لازم داشتیم حرفی نبود. مبل‌های خانه الان سه سال نیست عوض شده. بدون این‌که به من بگویند با دخترم رفته‌اند مبل جدید سفارش داده‌اند، ‌۲۵‌میلیون تومان. شما قضاوت کنید این درست است یا اشتباه. این‌ها را بنویسید. به خدا درست نیست. به خانمم می‌گویم من ۲۵‌میلیون می‌دهم، هشت میلیون شما از پس‌اندازت بگذار روی آن، به جای مبل برای این بچه ماشین بخریم. نمی‌فهمند. پایشان را کرده‌‌اند توی یک کفش که باید مبل بخری برای شب عید و گرنه ما هیچ‌ کجا مهمانی نمی‌رویم تا مردم هم خانه ما نیایند!»

آن‌ها که آه در بساط ندارند

خانواده‌های زیادی در ایران وجود دارند که به دلیل شرایط طاقت‌فرسای زندگی، امکانی برای برگزاری جشن نوروز ندارند.

مصطفی، کارگر یک گونی بافی است که با حقوق ۵۰۰ هزار تومان در ماه زندگی می‌کند. در شهری که در فاصله ۶۰۰ کیلومتری پایتخت قرار دارد، قیمت کالاها و خدمات پایین‌تر از تهران است اما سطح دستمزدها هم پایین است.

او، کار‌فرمای خود را بی‌تقصیر می‌داند: «می‌گوید خودم می‌دانم این حقوق کم است ولی بیشتر از این برایم صرف نمی‌کند. چند بار گفته هر کس نمی‌خواهد بیاید تا قران آخر دستمزدش را بگیرد و برود. می‌گوید رضایت‌نامه هم می‌دهم و از دست کسی دلگیر نمی‌شوم، ولی کار نیست. وقتی کار نیست کجا برویم؟ چطوری زندگیم کنیم؟ مجبوریم. خدا برای ما خیر نخواسته!»

فقر

مصطفی درباره مخارج شب عید می‌گوید: «ندارم! زنم بهتر از خودم خبر دارد که پول نیست. حقوقم را که می‌گیرم ۲۰ هزار تومان بر می‌دارم برای خودم و بقیه‌اش را می‌دهم دست زنم. ناراضی است ولی می‌داند کاری از دستم بر نمی‌آید. اگر وسط سال عقلش رسیده باشد و لباسی گرفته باشد و قایم کرده باشد که خدا را شکر! و‌گرنه باید با همان قدیمی‌ها بسازد.»

خود او برنامه‌ای برای خرید شب عید ندارد و می‌گوید: «یک پیراهنی از مکه برایم سوغاتی آورده‌اند. پارسال فقط عید پوشیدمش. نو مانده است. همان خوب است.»

مادر یک خانواده ۱۱ نفری که پشت خط (راه آهن) زندگی می‌کنند و اعتیاد هم دارد، از تلاش بچه‌هایش برای تأمین لباس شب عیدشان می‌گوید: «زرنگ باشند یک نفر پیدا می‌شود و برایشان می‌خرد!»

او درباره اعتیاد خودش هم می‌گوید: «همه جای بدنم از بالا تا پایین درد دارد. اگر نکشم، می‌افتم توی رخت‌‌خواب.»

پدر این خانواده هم معتاد است و مادر، یا درگیر پخت و پز و شستن است یا بچه‌ها را از زیر مشت و لگد پدر بیرون می‌کشد. او می‌گوید: «فرق این بچه‌های ما با بچه‌‌‌‌های اعیان‌ چیست؟ شکل و رویشان را نگاه نکن که کثیف است. به خدا وقتی می‌روند حمام و تمیز می‌شوند، انگار هلو چیده‌‌‌‌‌ام از درخت. اگر داشتیم برایشان مادری می‌کردم. لباس نو می‌خریدم. نمی‌گذاشتم بروند توی خیابان آواره باشند برای کار. می‌گذاشتم درس بخوانند که چند سال دیگر در این بدبختی که ما هستیم، نباشند.»

او درباره شب عیدشان هم می‌گوید: «کمی شیرینی و میوه می‌خرم که یک روزه می‌خورند و تمام می‌شود، ولی یک روز هم یک روز است بالاخره.»

 

۱۷ اسفند ۱۳۹۳

نوروز و شرح حسرت‌ها و غارت‌ها- گزارش میدانی (۲)

حمید رضایی 

جشن نوروز یا در ادبیات رایج بین مردم «شب عید»، در راه است: زمانی برای تعطیلی، مسافرت، مهمانی، دید و بازدید و البته همراه با مخارج ویژه و مخصوص خودش.

مردم از مدتی قبل مردم خرید‌های شب عید خودشان را شروع کرده‌اند اما آثار تغییرات اقتصادی دز سطح جهانی در کشورها ما هم خودش را نشان داده است.

سازمان اکسفام در گزارش اخیر خود از تجمع نیمی از ثروت جهان در دست یک درصد از مردم جهان خبر داده است.

شکاف طبقاتی بعد از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ در جهان افزایش یافته است. در ایران نیز سیاست‌های رویا‌پردازانه اتمی جمهوری اسلامی که توسط دولت احمدی‌نژاد به اجرا در آمد به شکل محسوس و غیر قابل انکاری باعث افزایش شکاف طبقاتی در ایران شده است.

نمایندگان اصولگرای مجلس که در دوران احمدی‌نژاد حامی او بودند حالا با رفتن او در جایگاه منتقد و دلسوز مردم قرار گرفته‌اند و نسبت به افزایش شکاف طبقاتی در ایران هشدار می‌دهند.

اثرات مشکلات اقتصادی و افزایش شکاف طبقاتی در ایران خودش را در اندازه و نوع خرید شب عید مردم نیز آشکارا نشان می‌دهد. بازار شب عید در ایران، تبدیل به تئاتر حسرت و غارت شده است.

با وجود این ترکیب، این تغییرات اقتصادی با تغییرات فرهنگی باعث بروز رفتارهای عجیبی از سوی خریداران طبقات مختلف جامعه ایران شده است که انعکاس آنها بی‌حاصل و خالی از لطف نیست.

آجیل مارک‌دار

یک جوشکار میان‌سال، شکایت خود را از مخارج و سنت‌‌‌های عید نوروز را به طرف زنان نشانه می‌گیرد: «ملت روانی شدن به حضرت عباس. مارک چیه دیگه درست کردن؟ قبلاً میوه‌‌ای که از خارج می‌اومد مارک می‌چسبوندن. پرتغال و کیوی وارداتی. آجیل که دیگه مارک نمی‌شه. رفتم مغازه رفیقم برای کار، به ما لطف کرد، بهترین پسته را با تخفیف داد به ما. گفت برای آجیل عید. خداوکیل درجه یک. خندون. زنم گیر داده که نه دیگه آجیل کیلویی رسم نیست و باید آجیل پاکتی بخریم. حالا گز، چه می‌دونم شکلاتی که پوست داره، اینها قبول. کدوم خری رو شما توی این مملکت سراغ داری پسته رو با پاکتش بگذاره جلو مهمون؟ قیمت آجیل بسته‌بندی قشنگ دو برابره. به اسم پاکت و مجلسی بودن، درش رو بستن. توی بسته یک کیلویی ۸۰۰ گرم پسته است با یک و نیم برابر قیمت. میشه دو برابر دیگه. زورمون به این حکومت بی‌خاصیت که نمی‌رسه جلوی دزدی رو بگیره، حریف زن خودمون هم نمی‌شیم که پول‌ها رو اینجوری دور نریزه.»

مردها فقط رو دارند

یک خانم کارمند در بین درد دل‌هایش از زنانی می‌گوید که مراعات همسران‌شان را می‌کنند اما با ناسپاسی آنها رو‌به‌رو می‌شوند: «همسرم کارمند است. خود من در یک شرکت خصوصی کار می‌کنم. همسرم در مهمانی‌ها برای بقیه کلاس می‌گذارد که همسرم کار می‌کند و پولش را برای خودش خرج می‌کند. در صورتی که من هر ماه نصف حقوقم را برای خانه خرج می‌کنم. تا ۳-۴ سال پیش حقوق خودش کافی بود اما این‌ سال‌ها دو نفری خرج خانه را می‌دهیم. شاید خبر دارد و خودش را به ندانستن می‌زند. من چیزی نمی‌گویم که جلوی بقیه کوچک نشود. هنوز عیدی و حقوق اسفند را نگرفته، برای لباس خرج شده! می‌گوید از حسابت بردار من بعداً به تو می‌دهم. بعضی وقت‌ها بهانه می‌آورد و دیگر پول را پس نمی‌دهد. درست است او سه برابر من حقوق می‌گیرد و پولی که من خرج می‌کنم کمتر است اما من هم به اندازه او زحمت می‌کشم. تازه وقتی او از سر کار بر می‌گردد استراحت می‌کند، اما من باید آشپزی کنم و خانه را تمیز کنم.»

این خانم در ادامه می‌گوید: «سوءتفاهم نشود اما بیشتر مردها فقط رو دارند. موقع مهمانی، مراسم، عید و … زن‌ها باید مدیریت کنند. مردها کارت بانکی را می‌دهند دست همسرشان و دیگر دخالت نمی‌کنند. خبر ندارند که ما چقدر باید حرص بخوریم تا هزینه‌هایی که می‌کنیم جور در بیاید. همین عید. مردها مگر جز اینکه با مهمان تعریف کنند و بخورند کار دیگری دارند؟ تمام زحمت مهمان‌داری به عهده ماست. حالا اگر یک زن بخواهد هنر و سلیقه‌اش را نشان بدهد، مردها حق ندارند دخالت کنند. مخصوصاً زن‌های خانه‌دار که همه دلخوشی زندگی آنها بچه‌هایشان و تمیز و شیک نگه داشتن خانه است. تفریح دیگری در زندگی‌شان ندارند.»

غارت هر چه که ارزان است

ساعت یک نیمه شب است. مغازه لباس فروشی تا ساعت یک ربع به دوازده در حال فروش بوده است. فیلم دوربین‌ها را چک کرده‌‌اند تا دزدی نشده باشد. پول‌ها را شمرده‌اند و در حال مرتب کردن اجناس هستند. به رغم شرایط بد اقتصادی، فروش البسه در ایران هنوز رونق چشمگیر دارد و ۴ جوان با اجاره یک مغازه توانسته‌اند درآمد خوبی برای خودشان و صاحب مغازه ایجاد کنند.

رضا یکی از فروشندگان این مغازه است و راز تعداد زیاد مشتریان خودش را قیمت پایین اجناس می‌داند. او می‌گوید: «جنس‌های ما ۱۰، ۱۵، ۲۰، ۳۰، ۴۵ و ۵۰ هزار تومان است. همه مقطوع و بدون تخفیف است و شما از مشتری‌های ما بپرسی همه راضی هستند. آقا دیگر کسی توی این اوضاع و احوال از این بیشتر برای خرج کردن ندارد. قیمت جنس بالا‌ست اما بیشتر مردم دنبال جنس ارزان هستند. مغازه‌های بغل اتیکت زدند از ۷۰ به بالا. مشتری‌ای دارند که ۲۰۰ و ۳۰۰ هم پول مانتو می‌دهد. من اکثریت مردم را می‌گویم.»

او ادامه می‌دهد: «مشتری دیگر دلش نمی‌خواهد زیاد بگردد. دیگر مثل سابق نیست. قبلاً چرخ می‌زدند و با قیمت‌‌‌هایی که بود جای انتخاب داشتند اما دیگز گذشته! طرف یک پولی دستش هست و می‌خواهد با همان پول یک لباس بخرد و قال قضیه را بکند.»

به فاصله ۲۰ متر مغازه دیگری هست که اجناس لوکس‌تری را ارائه می‌دهد. در این ساعت شب مشتری ندارند و در حال تغییر دکور هستند. صاحب مغازه می‌گوید: «من گلایه‌ای از این حراج‌ها ندارم. مردم خودشان باید بفهمند. جنس بی‌کیفیت چینی را به اسم کار ترک و ایرانی به مردم قالب می‌کنند. عمر مفیدشان سه ماه است. دو بار شسته شود، رنگش بر می‌گردد. در صورتی که مغازه ما کارهایی می‌دهد دست مشتری که تا یک سال تضمین است.»

این مغازه‌دار می‌گوید: «من خدای نکرده منظورم این نیست که مردم نمی‌فهمند. شرایط بد است. اگر وضع مالی مردم خوب بود، جنس‌ بهتر را می‌خریدند اما الان هر مغازه‌ای که جنس زیر ۵۰ هزار تومان بفروشد، مردم بدون اینکه فکر کنند هجوم می‌برند و جنس‌ها را غارت می‌کنند. جوانی که برای خرید می‌آید دلش می‌خواهد با دست پر خانه برود و برای عید لباس تازه تنش کند. با این قیمت‌ها جنس خوب پیدا‌ نمی‌شود. این مغازه‌ها از احساس مردم و از اینکه وضعیت مردم خراب است، سو‌ء‌استفاده می‌کنند.»

حسرت‌ها

کارگری ۵۰ ساله از معمایی می‌گوید که ذهنش را به خودش مشغول کرده: «من فقط توی این مانده‌‌ام که اگر وضع همه مردم مثل ماست، این‌ها که دارند مغازه‌ها را خالی می‌کنند کی هستند؟ این دخترها، این زن‌ها، شوهرهاشان چکاره است که این‌قدر در می‌آورند؟ »

این شهروند برای اثبات ادعای خودش مرا یک ربع ساعت راه می‌برد تا مغازه‌اش را نشانم بدهد. خسته است و راهش را دور می‌کند اما بر انجام این کار اصرار دارد: «اصلا نشان نده که خبرنگاری. همین‌طوری معمولی کفش‌ها را نگاه کن. من اول فکر کردم ۸۰ هزار تومان است اما کتانی‌های بالای سر آن پسر که موهایش را سیخ داده بالا، آنها همه ۸۰۰ هزار تومان است. یکی از اینها بخری، یک شلوار از مغازه بغلی بخری، یک میلیون تومان سر راست، اندازه حقوق من… نگاه کن! بشمار! یک، دو، سه تا کتانی خریدند. کتانی زیر ۲۷۰ هزار تومان توی این مغازه نیست. نگاه کن! بشمار ببین چند نفر داخل مغازه‌اش دارند کفش امتحان می‌کنند.»

نگاه مرد پر از حسرت است. چند روز قبل به خیال خریدن یک کتانی خوشگل برای آخرین بچه‌اش داخل مغازه شده و فهمیده است جنسی که فکر می‌کرده ۸۰ هزار تومان قیمت دارد، در واقع ۸۰۰ هزار تومان قیمت خورده است. حال و حسرت او درک شدنی نیست اما سوالی که ذهنش را مشغول کرده است اهمیت دارد.

خریداران کت و شلوارهای ۱۰ میلیون تومانی و روان‌نویس‌های ۳ میلیون تومانی به جای خود، خریداران مانتوهای ۲۵۰ تا ۵۰۰ هزار تومانی، پالتوهای ۷۰۰ تا یک و نیم میلیون تومان، بوت‌ها و چکمه‌های ۳۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومانی، شال‌های ۷۰ تا ۱۵۰ هزار تومانی، کت‌‌های اسپرت ۹۰۰ هزار تومان و پیراهن‌های مردانه ۳۰۰ تا ۴۵۰ هزار تومانی چه کسانی هستند؟ مغازه‌هایی که اطلاعیه حراج زده‌اند و اجناس‌شان زیر ۷۰ هزار یا ۵۰ هزار تومان قیمت دارد مملو از جمعیت است اما مغازه‌های لوکس‌تر نیز آرام و پیوسته مشغول فروش هستند و بی‌مشتری نیستند. مغازه‌های با اجناس در رنج قیمت زیر ۳۰۰ هزار تومان نسبتاً پر مشتری‌ هستند.

یک زن مسن که بساط فروش دستگیره‌‌های آشپرخانه و گلدوزی‌هایش را در کنار پیاده‌رو پهن کرده است با اشاره به مغازه‌های پر از جمعیت می‌گوید: «به هر کدام‌شان بگویی از گرانی می‌نالند. آدمی که نداشته باشد، سر کار است. بعد از کار، خواب است. آدم ندار خریدش کجا بود؟ اینها همه‌شان دارند، اولین نفر هم رفته‌اند یارانه ثبت‌نام کرده‌‌اند. هرچه دولت می‌گوید پول کم است، کسی که دارد انصراف بدهد اینها گوش نمی‌کنند. باز خدا پدر و مادر احمدی‌نژاد را بیامرزد که این یارانه را برای ما گذاشت.»

نسل جوان میلی به سنت‌های قدیمی ندارد

یک دختر ۲۳ ساله پیشاپیش نگران رفت و آمدهای اجباری شب عید است. می‌گوید:«به پدرم گفتم حاضرم برای عید خرید نکنم به شریطی که مرا به زور دنبال خودش این‌طرف و آن‌طرف نبرد. حوصله این کارها را ندارم. به زور آدم را بغل می‌کنند و ماچ می‌کنند. آرامش برای آدم نمی‌گذارد این مهمانی‌ها».

یک پسر ۲۵ ساله و شاغل می‌گوید: «خوشبختانه پدر و خواهرهای من مثل خودم هستند و حوصله این مسخره‌بازی‌ها را ندارند. فرمالیته می‌رویم و ۲۰ دقیقه می‌نشینیم و بلند می‌شویم. مهمانی‌های ما روز سوم تمام می‌شود و از روز سوم من به هر بهانه‌ای شده از خانه می‌روم تا وقتی مهمان‌ها می‌آیند خانه نباشم.»

یک خانم ۲۷ ساله می‌گوید که ترجیح می‌دهد تعطیلات نوروز را به مسافرت برود و وقتش را برای «مهمانی‌های بی‌خودی» هدر ندهد. یک مهندس ۲۹ ساله و متأهل با تکان دادن سر می‌گوید: «من عزا گرفته‌ام. یک دقیقه هم حوصله عید را ندارم. یک سری آدمی که حرف مشترکی با هم ندارند دور هم جمع می‌شوند، غذا می‌خورند، میوه می‌خورند و دوباره فردا شب یا پس‌فردا ظهر همان آدم‌ها خانه یک نفر دیگر جمع می‌شوند و دوباره غذا می‌خورند. این چه کاری‌ست خب؟ »

یک خانم ۳۱ ساله و شاغل خیلی جدی و با حسرت می‌گوید: «اگر دست خودم باشد چند تا سرم به خودم وصل می‌کنم و کل این ۶ روز را می‌خوابم.»

این خانم طبق توضیحاتی که می‌دهد به شدت از بی‌خوابی رنج می‌برد: «۶ و یازده دقیقه ساعتم زنگ می‌زند. آماده می‌شوم و سر کار می‌روم. ساعت ۶ تعطیل می‌شوم و ساعت ۷ و ده دقیقه به خانه‌ می‌رسم. تا ساعت ۱۲ شب کارهای خانه طول می‌کشد. ساعت ۱۲ دوش می‌گیرم. یک ساعت حمام و سشوآر کردن موهایم و کارهای دیگر طول می‌کشد. ساعت یک می‌روم داخل رخت‌خواب و دوباره ساعت ۶ و یازده دقیقه بلند می‌شوم.»

این خانم قسمتی از خواب روزانه خودش را در مسیر رفت و آمد و در اتوبوس تأمین می‌کند‌ و می‌گوید: «من به لباس و کیف و کفش علاقه‌ای ندارم. دلم می‌خواهد مهمان نیاید و کلش را بخوابم.»

او می‌گوید که چند سال است نوروز و خرید شب عید برایش هیچ جذابیتی ندارد.

من می‌دانم چرا مغازه‌ها شلوغ است

دربان یک ساختمان پزشکی معتقد است که راز شلوغی مغازه‌ها دوران بد اقتصادی است: «برای اینکه مردم نمی‌توانند کارهای دیگر بکنند. زن‌ها که منتظر دکتر هستند به حرفهای‌شان گوش می‌کنم. خانومی می‌گفت رفته است با ۷۰۰ هزار تومان طلا بخرد ولی چیزی پیدا نکرده …. این پول‌ها را قبلاً مردم طلا می‌خریدند یا پس‌انداز می‌کردند برای ماشین و خانه. حالا دیگر با این پول‌ها کسی پشت گوشش را دید، خانه و ماشین هم می‌خرد. مردم حرص‌شان می‌گیرد. خوب حق دارند. این پول‌ها را از حرص دلشان می‌برند بازار و خرج می‌کنند. یک خانمی برای یک خانم دیگری می‌گفت رفته است مغازه آجیل فروشی و یک میلیون تومان خرید کرده. می‌گفت با خودم گفتم به جایی که نمی‌رسد. حداقل بگذار شکم‌مان سیر باشد و به خودمان برسیم.»

یک جوان خوش‌تیپ و مرتب در میان یک صحبت طولانی درباره مسائل اقتصادی و مخارج خانواده‌ها به مناسبت نوروز، به مسائل فرهنگی اشاره می‌کند: «ببینید ممکن است کسی شجاعت نداشته باشد و نخواهد این را بگوید. دلایلش را نمی‌دانم ولی من به عنوان یک جوان ایرانی، لذت‌بخش‌ترین لحظات زندگی‌ام اوقاتی بوده است که با جنس مخالف بوده‌ام. خیلی‌هایشان، اشتباه نکنید! خیلی‌های‌شان دوستان معمولی من بوده‌اند. منظورم این نیست که حتماً رابطه عاطفی یا جنسی وجود داشته. در اکیپی که ما هستیم دانشجوی شریف هست، کسی هست که ماشینش بالای ۳۰۰ میلیون قیمت دارد، چند نفر هنرمند هستند. از همه قشری در جمع ما هستند. دو نفر نویسنده هم داریم. ما با هم گپ می‌زنیم و بحث می‌کنیم. همه اعتراف می‌کنند که همه کارهای دیگر زندگی برای این است که آدم لحظات بهتری را با جنس مخالف داشته باشد.»

می‌خواستم از این جوان بپرسم اما اجازه صحبت به من نداد و ادامه داد:«صبر کنید من حرفم را کامل بزنم. این واقعیت است. اجازه بدهید. من دارم راستش را به شما می‌گویم. مطمئن باشید آنهایی که با نگاه منفی و بد مخالفت می‌کنند خودشان این را دوست دارند و حسادت می‌کنند.»

این جوان رابطه این گفته‌‌ها را با خرید کالاهای لوکس برای شب عید این‌گونه توضیح می‌دهد: «شما باید شخصیت خودتان را نشان بدهید. باید ثابت کنید این سبک زندگی را قبول دارید. این‌ها برای فرهنگ ما ارزش است و کسی که این ارزش‌ها را رعایت نکند در بین ما پذیرفته نمی‌شود. توی سال برنامه‌ریزی می‌کنیم. اوکی؟ من مثل بیشتر مردم یک خانواده معمولی دارم اما برنامه‌ریزی می‌کنم در طول سال. آدم برای چیزی که برایش مهم است تلاش می‌کند. شما نمی‌توانید بگویید چرا کسی برای لباس و کفش شیک‌تر هزینه می‌کند. از خرج‌های دیگر خودش کم می‌کند. این به خودش مربوط است.»

با دلار ۹۳۶ تومانی، پالتوی ۱۸ میلیون تومانی

در طول تهیه این گزارش سعی کردم تا با یک نفر از بچه پولدارهای ایران درباره خرید شب عید صحبت کنم اما ظاهراً واکنش‌های مربوط به صفحه بچه پولدارهای تهرانی حسابی آنها را در مورد واژه خبرنگار محتاط کرده است. تصمیم گرفتم تا شخصاً در خیابان، یکی از این افراد را پیدا کنم و از کم و کیف خریدهای نوروزی آنها پرس‌و‌جو کنم اما مردم عادی فقط وقتی متوجه حضور آنها می‌شوند که موتورهای قدرتمند سواری‌های لوکس آنها گاز می‌خورد.

تلاش‌های من برای یافتن چنین افرادی که راضی به مصاحبه شوند با شکست رو‌به رو شد اما خبرگزاری بی‌بی‌سی در سال ۱۳۸۶ از خرید پالتو‌های ۱۸ میلیون تومانی آنها گزارش تهیه کرده است.

لازم به ذکر است در سال ۱۳۸۶ قیمت دلار ۹۳۶ تومان بوده است. خانمی که از نظر مالی مرفه و به این محافل رفت و آمد دارد در مقابل درخواست آشنایی من با یکی از مراکز خرید زیر زمینی بچه‌ پولدارها یا افرادی که مایل به صحبت درباره خریدهای شب عید خود باشند، پاسخ می‌دهد: «من قبلاً چنین کاری کرده‌ام و تجربه خیلی بدی دارم راستش. اگر کنجکاوی کنید شما را تحقیر می‌کنند و من احساس بدی پیدا می‌کنم.»

این خانم در برابر اصرار من به انجام این کار با صراحت می‌گوید: «ببینید دوست من! کسانی که در این مراکز خرید هستند جنس لباس شما را از پشت آیفون تشخیص می‌دهند. شما با این لباس‌ها از همان پشت در برگردانده می‌شوید. معذرت می‌خواهم که این حرف‌ها را می‌زنم. از دست من ناراحت بشوید بهتر از این است که آنجا با شما برخورد بد بکنند. قیمت‌ عطرهایی که آنجاها خرید و فروش می‌شود، چند برابر قیمت این کت و شلواری است که تن شماست.»

منبع: زمانه

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است. 

 

 

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info