نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏جمعه‏، 2012‏/08‏/24

39

 

 

مهمانان غیرمتعهد و سردرگمی در تهران

مهمانان غیرمتعهد و سردرگمی در تهران

این روزهای تهران، همه‌چیز انگار روی دور تند گذاشته شده. این‌جا و آن‌جا بین محافل خصوصی بحث تعطیلی‌ها و اجلاس غیرمتعهدهاست. گوش که تیز کنی از هر کناری خبر یا شایعه‌ای می‌رسد که بی‌ربط به التهاب و جنب‌وجوش این روزهای تهران نیست. کارگران تمام روز و شب مشغول کارند. جدول‌های حاشیه‌های بزرگراه‌ها رنگ می‌شوند، گاردریل‌ها عوض می‌شوند، خط کشی‌های خیابان‌ها از نو رنگ می‌شوند و هر شب یکی از شریان‌های تهران بسته می‌شود تا کارگران متعهد آسفالتش کنند برای غیرمتعهدها. چاله‌های قدیمی و خیابان‌ها و بزرگراه‌هایی که مدت‌ها بود دستی به سروگوش‌ آسفالت‌شان کشیده نشده بود حالا تر و تازه می‌شوند و سیاه. شب‌ها شهر را که بو می‌کنی بوی رنگ و قیر و کود می‌دهد. هرجایی که از دست شهرداری دور مانده و چمن‌کاری نشده، چمن فوری کاشته می‌شود. بوی کود از حاشیه‌ی شیخ فضل‌الله می‌آید و بوی رنگ از مدرس بلند می‌شود.

شب‌های تهران را کامیون‌ها پر کرده‌اند. انگار که قانون منع ترددشان در ساعات شلوغی هم برداشته شده باشد. در اوج ترافیک سرشب که گذرتان بیافتد به بزرگراه‌ها، چشم بگردانید می‌بینید در محاصره‌ی کامیون‌ها هستید. کامیون‌هایی که هیچ ابایی از سرعت بالا در خط سرعت ندارند. کورس می‌گذارند با ماشین‌های سواری. راننده‌های زن را می‌ترسانند. اعصاب راننده‌های مرد را خرد می‌کنند و تمام شب صدای هام‌شان بلند است. کارمان شده کنترل کردن چند ساعت یک‌بار نقشه‌ی ترافیکی تهران. چند روز پیش بزرگراه چمران را از میدان توحید تا پارک‌وی بستند. و چه خوب که تعداد زیادی از آدم‌های این شهر در سفر بودند و قرار نبود گذرشان به چمران بیافتد. وگرنه ترافیک بود که عمرمان را کم می‌کرد.

می‌گویند قرار است آن یک هفته‌ی معروف دو بزرگراه اصلی مدرس و چمران را کلاً ببندند. در جمع‌های خصوصی حرف از راه‌های جایگزین می‌شود و تعجب کردن‌های تمام ناشدنی از این‌که مگر قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ برای کنترل ترافیک می‌بندند یا از ترس؟ این روزها خیلی از کارهای دولت به حساب ترس گذاشته می‌شود. می‌نشینیم در جمع‌ها، هرکس از خبرها و شایعه‌ها و مشکلاتش برای آن روزها حرف می‌زند. یک جو ترسناکی انگار حاکم شده. معلمی در جمع می‌گوید چند تا از مدرسه‌هایی که در آن‌جا درس می‌دهد جرات برگزاری کلاس‌های کنکورشان را ندارند. مدیرعامل شرکتی می‌گوید به ما دستور داده‌اند که باید شرکت تعطیل باشد. حسابدار شرکت دیگری می‌گوید طرف کارهای ما ارگان‌های دولتی هستند که همه‌شان تعطیل‌اند. ناگزیر هستیم ما هم تعطیل باشیم. و یک نفر دیگر با شک می‌پرسد مگر به باز بودن و نبودن شرکت‌ها هم کار دارند؟ این پرسش‌ها تا شک کردن به باز بودن مغازه‌ها و مراکز خرید هم می‌کشد. هیچ‌کس نمی‌داند شهر قرار است چه‌قدر تعطیل بشود. یک نفر به طنز می‌گوید برویم آذوقه جمع کنیم برای آن یک هفته. یکهو دیدید گفتند سوپرمارکت‌ها هم حق باز بودن ندارند. انگار که کل شهر باید نفس‌اش را حبس کند تا اجلاس به خوبی و خوشی برگزار بشود.

یک نفر دیگر می‌گوید این روزهای تعطیل جان می‌دهد برای مهمانی گرفتن. نیروی انتظامی سرش جای دیگری گرم است و کار به مهمانی‌های مختلط ندارد. دیگری می‌گوید ساقی آن موقع پیدا نمی‌شود که مهمانی را گرم کند. و دکتری با تاسف می‌گوید می‌خواسته مسافرت برود، اما آماده‌باش داده‌اند به بیمارستان‌ها. یعنی تمام آن چند روز باید سر کارشان حاضر باشند. بدون مرخصی.

بعد همه‌مان فکر می‌کنیم که عید فطر تعطیل شد، جان صدها نفر از آدم‌ها در این جاده‌های غیراستاندارد گرفته شده. این همه روز تعطیلی می‌گذارند به زور جلوی پای مردمی که تورم نفس‌شان را گرفته و خدا می‌داند چه‌قدر همین مسافرت‌های زورکی قرار است جان آدم‌های دیگری را بگیرد. بعد خبر می‌خوانیم که «تهرانی‌ها به سفر بروند» و می‌خندیم که با کدام پول؟ و با کدام بنزین.

از آن طرف، فصل حراج است و مراکز خرید غلغله. یکی می‌گوید آن‌ها که ماه به ماه سفر خارج‌شان قطع نمی‌شد حالا به کیش و همین پاساژها دل‌ خوش کرده‌اند. سر می‌چرخانی می‌بینی وسط این همه گرانی و تورم و فشار اقتصادی، پاساژها و فروشگاه‌های معروف پر از آدم است. سوزن بیاندازی پایین نمی‌آید. فکر می‌کنی حراج است. و بعد می‌بینی فروشگاه کفش اکو را مشتری‌ها پر کرده‌اند و هیچ حراجی هم در کار نیست. و نگاه می‌کنی که راحت کیف دستی زنانه خریداری می‌شود ۶۵۰ هزار تومان.

از جمع‌های چند نفره و از مراکز خرید شلوغ که بیرون می‌آیی، از لای کامیون‌های بزرگ و سریع که رد می‌شوی، پایت که می‌رسد به یکی از میدان‌های بزرگ شهر گیر ایست‌های بازرسی می‌افتی. که تمام خیابان را بسته‌اند و یک راه باریک گذاشته‌اند و فقط مانده چراغ‌قوه بیاندازند در چشم مردم و صورت‌های پرسان‌ و شاکی‌شان را پرنور ببینند. یک هفته‌ی اخیر گذارمان شب‌ها از هر محفلی به هر میدانی رسید، ایست بازرسی دیدیم. پلیس‌های کلاه‌کج، سرباز‌های وظیفه، اسلحه‌های بزرگ جلوی روی مردم و چراغ گردان ماشین نیروی انتظامی. به هر ماشین مشکوکی که بر بخورند نگه می‌داند. هر موتوری را دلشان بخواهد می‌کشند کنار دیوار. میدان قدس را پله‌ای می‌بندند و فقط جای بتن‌های بزرگ خالی‌ ست که چهره‌ی شهر را در شب کامل نظامی کند. از ایست بازرسی هر شب رد می‌شویم و فکر می‌کنیم کی این اجلاس می‌آید و می‌رود که شهر از التهاب در بیاید. تهران ِ شلوغ، تهران پر سر و صدا، تهران ترسناک، تهران دوست‌داشتنی بدون اجلاس هم شب‌ها سر راحت زمین نمی‌گذاشت که حالا روزها و شب‌هایش را کامیون و نیروی انتظامی این‌طور اشغال کرده.

منتظر می‌مانیم تا تکلیف تمام خبرها و شایعه‌های اجلاس غیرمتعهدها تا چند روز دیگر روشن بشود. تا بفهمیم این گشت‌ها و ایست‌های بازرسی تمرین‌شان برای کنترل امنیتی آن روزهاست، یا برای ترساندن و پراندن مردم از شهر که با خیال راحت اجلاس را برگزار کنند. آن هم در شهری که چهره‌ی خسته‌ی گرمازده‌اش را این‌قدر سریع تمیز می‌کنند، درست عین زنی که قبل از رسیدن مهمان تمام خاک‌ها و آشغال‌های روی زمین را می‌زند زیر فرش تا همه‌چیز در ظاهر مرتب به نظر برسد...

غزاله م / سی میل

_________________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است. 

 

 

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info