به
مناسبت
سالگرد حادثه ۱۸ تیر ،
حمله اوباش
حکومتی به
کوی دانشگاه
پاسخهای
تاجزاده به ۷ سؤال
درباره
فاجعه کوی
دانشگاه ۷۸
۱. آیا تجمع
دانشجویان
در اعتراض به
توقیف روزنامه
سلام
اتفاقی،
منحصر به فرد
و ویژه بود؟
پاسخ
این است که
خیر؛ زیرا
بارها و
بارها دانشجویان
کوی دانشگاه
تهران در
اعتراض به
برخی تصمیمات
دولتی و
حکومت تجمعهای
خودجوش شکل
میدادند. در
این مواقع
معمولاً بین ۱۰۰ تا ۴۰۰ نفر از
دانشجویان
در کوی جمع میشدند
و بعضاً با
دادن
شعارهایی از
کوی خارج شده
و تا
امیرآباد،
تقاطع
بزرگراه آلاحمد
میرفتند و
سپس به کوی
برگشته و
متفرق میشدند.
بعد از توقیف
روزنامه
سلام به جرم
اینکه چرا
طرح سعید
امامی را در
مورد
مطبوعات افشا
کرده بود،
این اجتماع
شکل گرفت.
بعدها دانشجویی
که نخستین
یادداشت را
برای دعوت از
دیگر دانشجویان
به منظور
برپایی تجمع
نوشته بود (اگر
اشتباه نکنم
اسم او آقای
شفیعی بود)
دستگیر شد و
نزدیک به دو سال
در زندان بود.
نه در آن دو
سال و نه در
سالهای بعد
تا به امروز،
هیچ مدرکی
دال بر اینکه این
اجتماع را یک
جریان
سازمانیافته
سیاسی شکل
داده باشد به
دست نیامد و
بنابراین
قاطعانه میتوان
گفت این
تجمع، تجمعی
بود خودجوش و
دانشجویی،
مثل همیشه.
۲. آیا نحوه
مقابله با آن
اجتماع
خودجوش
دانشجویی
طبیعی بود؟
مواجهه
با
دانشجویان
تجمعکننده
در مرحله اول
کاملاً
طبیعی بود
اما در مرحله
بعد
غیرطبیعی،
سازمانیافته
و از پیش
تصمیم گرفته
شده بود. در
مرحله اول به
محض خروج
دانشجوها از
کوی، چون
همیشه نزدیکترین
پاسگاه
نیروی
انتظامی
تعداد
محدودی نیرو
به محل میفرستد
و با زبان لین
از دانشجوها
میخواهد که
به کوی
برگردند و
خواستههایشان
را از طرق
قانونی
پیگیری کنند
و دانشجویان
به همین
ترتیب عمل میکنند.
تا اینکه از
فرماندهی
نیروی
انتظامی تهران
بزرگ با آنها
تماس گفته میشود
که شرایط را
همانطور که
هست حفظ کنند
تا فرمانده و
نیروهایش به
محل برسند. با
رسیدن
نیروهای
جدید به محل
با اینکه
اکثریت قریب
به اتفاق
دانشجوها به
درون کوی
برگشته
بودند و
تعداد
معدودی دم در
کوی ایستاده
بودند و
مسئولین
مربوطه کوی و
دانشگاه
تهران در
آنجا حضور به
هم رسانده
بودند تا
تجمع را به
صورت مسالمتآمیز
خاتمه دهند،
برخوردهای
خشونتآمیز،
غیر مسبوق به
سابقه و علنی
مسئولان نیروی
انتظامی با
دانشجویان و
مسئولان
مربوطه موجب
تحریک آنان
شد و سپس بی
هیچ دلیل
روشنی آقای
نظری فرمان حمله
نیروهای
انتظامی و در
کنار آنها
لباس شخصیها
به درون کوی
را صادر کرد و
به همین دلیل
میگویم که
این حرکت،
اقدامی
غیرطبیعی و
از قبل سازماندهی
شده بود و
نیروها
توجیه شده
بودند که به
داخل کوی
بروند و همهی
دانشجوها را
مورد ضرب و
شتم قرار
دهند.
۳. آیا
حادثه کوی
دانشگاه در
حدی هست که هر
سال درمورد
آن سخن گفته
شود و آیا این
ماجرا لازم
است به نقطه عطفی
در حرکتهای
دانشجویی
بدل شود؟
جواب
این است که
بله، ما چنین
هجوم
غیرانسانی و
ناموجهی را
به
دانشجویان
کوی از
ابتدای تأسیس
دانشگاه
تهران
مشاهده
نکرده بودیم.
این حمله
چنان
تأثربرانگیز
بود که هر کس
که روزهای
اول به کوی
وارد شد و
آثار ضرب و
شتم را دید به
شدت متأثر شد
و گریست و
باور نمیکرد
که در جمهوری
اسلامی کسی
بتواند به
دانشجوها به
این شکل
وحشیانه
حمله کرده
باشد و بعضی
از
دانشجویان
را در حالت
خواب و
بیداری از طبقه
دوم به حیاط
کوی پرت کنند
و موجب مجروح
شدن تعداد قابلتوجهی
از دانشجوها
شود و روز بعد
هم یک جریان پنهان
اما شناخته
شده، عزت
ابراهیمنژاد
را به قتل
برساند و سپس
آمران و
مباشران آن
تبرئه شوند و
پس از مدتی
مدعی، یعنی
شاکی و متشاکی
جایشان عوض
شود. در این
شرایط بزرگداشت
این روز لازم
است.
۴. چرا این
حادثه رخ
داد؟
در
این زمینه
تحلیلهای
متفاوتی
ارائه میشود؛
اما به نظر من
اقتدارگراها
میخواستند
با یک تیر دو
نشان بزنند.
طبق تحلیل آنها
مطبوعات و
دانشگاه دو
بال اصلاحات
بودند که
باید به هر
قیمتی چیده
میشدند تا
پرنده اصلاحات
زمینگیر
شود و سرکوب
آن آسان.
بنابراین با
توقیف غیرموجه
روزنامه
سلام و با
سرکوب
غیرانسانی دانشجوهای
کوی دانشگاه
تهران فضایی
ایجاد کردند
که انفعال بر
دانشگاه
حاکم شود تا
چنانچه مطبوعات
کشور را آن هم
به استناد
قانون مربوط به
اراذل و
اوباش و به
صورت فلهای
توقیف کنند
کسی را یارای
اعتراض کردن
نباشد. کما
اینکه آقای
صفارهرندی
وزیر ارشاد
کنونی که آن
زمان معاون
آقای حسین
شریعتمدار
در روزنامه
کیهان بود،
پس از توقیف
فلهای
مطبوعات
مقاله نوشت
که: «ما
روزنامهها
را بستیم و
هیچ اتفاقی
نیافتاد» و
نتیجه گرفت
که «این روزنامه
ها دارای
پایگاه
مردمی
نیستند.» از
منظر وزیر ارشاد
دولت آقای
احمدینژاد،
تیراژ
مطبوعات و
میزان نفوذ
آنان در افکار
عمومی
بیانگر
پایگاه
اجتماعی
آنان نیست
بلکه به راه
نیافتادن
تظاهرات
مردمی
بیانگر آن
است که
روزنامه
فاقد پایگاه
مردمی است و
مردم با توقیف
فلهای
مطبوعات
مخالف
نیستند. به
نظر من
روزنامه سلام
و دانشگاه
تهران به
عنوان سمبل
مطبوعات آزاد
و دانشگاه
مستقل سرکوب
شدند تا بقیه
روزنامهها
و دانشگاهها
حساب کار خود
را بکنند.
۵. آیا
فاجعهآفرینان
به اهداف خود
رسیدند؟
به
نظر من در بخشهایی
از اهداف خود
به ویژه در
زمینه منفعل
کردن بخشهای
وسیعی از
دانشجویان
موفق شدند
ولی هرگز نتوانستند
افکار عمومی
را از توجه به
فاجعه و حمایت
از آقای
خاتمی باز
دارند. جالب
آنکه
انتخابات مجلس
ششم که حدود
هشت ماه بعد
از فاجعه
برگزار شد،
ثابت کرد که
اصلاحات و
اصلاحطلبان
هنوز حرف اول
را در افکار
عمومی میزدند
به همین دلیل
بعد از
انتخابات
مجلس، تصمیم
گرفتند کار
را یکسره و
همه روزنامههای
اصلاحطلب
را قلع و قمع
کنند. این
تصمیم را با
پخش فیلم
مونتاژ شده
آقای
لاریجانی از
کنفرانس
برلین و فضاسازی
بعد از آن
آغاز کردند
اگرچه حتی
بعد از این
کار نیز در
مرحله دوم
انتخابات
مجلس ششم مردم
دوباره به
اصلاحطلبان
رأی دادند. در
سال بعد نیز
آقای خاتمی را
با ۲ میلیون
رأی بیشتر به
ریاستجمهوری
برگزیدند.
اما کاملاً
مشخص بود که
فضای
دانشگاه در
حال تغییر
است و نگاه به
خارج به تدریج
گسترده تر میشود
به گونهای
که بعضی تشکلهای
دانشجویی
حمله آمریکا
به عراق و
اشغال آن کشور
و سقوط صدام
را بهار
بغداد
خواندند با
این توجیه که
بعد از این
مردم عراق
روی آبادی،
آزادی و
آرامش و رفاه
را خواهند
دید.
۶. آیا
مواجهه
اقتدارگرایان
با فاجعه کوی
در سالهای
بعد، از جمله
امسال منطقی
بود یا خیر؟
اقتدارگرایان
چند راه پیش
رو داشتهاند.
یکی اینکه
اساساً ادعا
کنند این
فاجعه را دومخردادیها
و اصلاحطلبان
ایجاد کردند.
همان حرفی که
در مورد قتلهای
زنجیرهای
یا ترور آقای
حجاریان و یا
اخیراً
سخنان آقای
پالیزدار
مطرح کردند.
این ادعا
مانند طرح ربایش
آقای احمدینژاد
توسط آمریکا
و باجخواهی
از ایران جز
خنده بر لبان
شهروندان و
اظهار تأسف
آنان نتیجهای
نخواهد داشت.
دوم آنکه
پیشنهاد
اصلاحطلبان
را عملی کنند
و گزارش دقیق
کمیتهای را
که شورای
عالی امنیت
ملی تشکیل
داد و اعضای
آن به تأیید
رهبری نظام
رسیدند و
اتفاقاً به
لحاظ عددی
اصلاحطلبان
در آن در
اکثریت قرار
نداشتند،
مبنای مجازات
مهاجمان
قرار گیرد.
اما آنان
گزارش را
کنار
گذاشتند. با
وجود این که
شواهد روشنی
از وضعیت
آمران و
مباشران
فاجعه در دست
بود از جمله
نوار مکالمه
آقای نظری با
مسئولین
کلانتری
محل،
ادعاهای وی
در جلسه روز
جمعه شورای تأمین
استان تهران
که چرا به
داخل کوی
دانشگاه حمله
کردند،
دستگیری و
اعتراف
تعدادی از
لباس شخصیهایی
که به درون
دانشگاه
وارد شده و
تیراندازی
کرده بودند و
همینطور
جریان به قتل
رسیدن آقای
عزت ابراهیمنژاد
و سوالاتی که
در مورد قاتل
آن وجود داشت و
در حقیقت به
دلایل
فراوانی
اقتدارگرایان
نه میتوانند
اصل قضیه را
منکر شوند و
نه قادرند
خطاهای فرماندهان
مستقر در محل
را توجیه
کنند و نه حتی
میتوانند
یک دلیل برای
ورود به
خوابگاه
دانشجویان و
شکستن حریم
دانشگاه
ارائه کنند،
پیشنهاد ما
این بود که
قوهقضائیه
گزارش کمیته
شورای عالی
امنیت ملی را مبنا
قرار دهد و به
جرایم
متخلفان
رسیدگی و آنان
را محکوم کند
تا اثبات شود
تصمیم ورود
به دانشگاه
خودسر و توسط
فرماندهان
حاضر در محل
گرفته شده
است نه اینکه
نظام جمهوری
اسلامی مورد
اتهام قرار
گیرد؛ اما
متأسفانه نه
دادگاه بر
این اساس عمل
کرد و نه
تصمیمات
درستی توسط
اقتدارگراها
در سالهای
بعد اتخاذ شد.
راه سوم که
عملاً اقتدارگرایان
در پیش گرفتهاند
آن است که سعی
کنند این
حادثه را از
ذهن و خاطره
دانشجوها
بزدایند.
تلاش
مذبوحانهای
که از ابتدا
محکوم به
شکست بود. بر
همین اساس
امسال نیز
همه دانشگاهها
و حتی
خوابگاهها
را تا ۱۵ تیر
تعطیل و
تخلیه میکنند
تا
دانشجویان
نتوانند در
دانشگاه و به
صورت جمعی
این روز را
گرامی
بدارند. نتیجه
آن شده است که
اکنون برخی
کشورهای
خارجی درصدد
نامگذاری
هجدهم تیر بر
خیابانهای
خود برآمده
اند.
۷. سؤال آخر
اینکه چرا با
همه اینکه
حکومت یک دست
شده است،
اقتدارگراها
با مسئولین
وقت دولت اصلاحات
از جمله بنده
حاضر به
مناظره
درباره کوی
دانشگاه
نیستند؟
به
نظر من علت
روشن است. چون
علاوه بر
سؤالهای فوق
که پاسخهای
روشن میطلبد،
اقتدارگراها
نمیتوانند
توضیح دهند
که چرا ۹
سال پس از
کشته شدن عزت
ابراهیمنژاد
قاتل وی
شناسایی و
محاکمه نشده
است و چرا ۹ سال پس از
آنکه عدهای
در برخی از
نقاط شهر
آشوب کردند و
مراکزی را سوزاندند،
کسانی که این
عمل شنیع را
مرتکب شدند
شناسایی و
محاکمه
نشدند. قبلاً
هم گفتهام
علت را باید
در ضربالمثل
چاقو و دسته
آن جست.
برگرفته
از وبلاگ
سید ابطحی
_________________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|