طلایهداران
جنگ، در
سفارت
بریتانیا
آسیه
امینی
در
حاشیه یک گفتوگوی
فرهنگی که از
سوی برنامه
آی کورن
(وابسته به
انجمن جهانی
قلم) در سوئد
تدارک دیده
شده بود، یک
نویسنده
سوئدی از من
پرسید: "
اشغال سفارت
انگلیس چه
نفعی برای
اشغال
کنندگان
دارد؟"
سوالی ساده بود
و احتمالا
پرسنده آن
فکر میکرد
باید منتظر
جوابی ساده و
روشن باشد.
درحالیکه
تنها پاسخ من
به او این بود
که "کاش می
دانستم!"
سی و یک
سال پس از
اشغال سفارت
امریکا توسط
انقلابیون
ایران، هنوز
در بسیاری از
محافل غربی،
این اقدام،
شرم آورترین
اقدام
انقلابیون ایران
در سال 1980
توصیف میشود.
اما بین
انقلابیون
دیروز و حمله
کنندگان امروز
به سفارت
بریتانیا در
ایران، چه
تفاوتی وجود
دارد؟ چهچیزی
پس از سیویکسال،
دوباره ما را
به این پله
نشیب رسانده
است؟ شعارها
و نشانه های
این دو
اتفاق، چه
تفاوتهایی
کرده است؟
مبارزه
ایدئولوژیک
یکی از
مهترین
هدفهای
انقلابیون
در سال 57، مقصر
قلمدادکردن
امریکا در
تحولات
آخرین
سالهای
حکومت شاه و
نقش داشتن
این سفارت،
در سرکوب
مردم ایران
از 28 مرداد32 تا
پیروزی
انقلاب بود.
حمله به سفارت
بزرگترین
قدرت جهانی،
که
انقلابیون
آن روز، در
سیطره
ترکیبی از
اندیشه های
ضدامپریالیستی
چپگرایانه
و گرایشات
دینی،
مذهبی(پیروان
خط امام)، آن
را اقدامی
متهورانه میدانستند،
جدا از هر
بهانه
انقلابی-اطلاعاتی
، یک ارزش
ایدئولوژیک
محسوب میشد.
دربین
اشغالکنندگان
آنروز
سفارت
امریکا،
افرادی قرار
داشتند که در همان
زمان نیز در
مرکز تصمیمگیری
انقلابیهای
خط امامی
قرارداشتند.
همانها که
کمی بعدتر در
صدر فرصتهای
سیاسی
نشستند و تا
همین چند سال
پیش، بخشی از
سکان حاکمیت
ایران را در
اصلی ترین
نهادهای
حکومت بهعهدهداشتند.
اشغال
کنندگان
سفارت
امریکا
تصمیمگیر
اتفاقهای
نیامده
سیاسی بودند.
اما امروز
سوال این است
که چه کسی یا
کسانی سفارت
بریتانیا در
ایران را
اشغال کرده
اند و چرا؟
آیا
اشغال
کنندگان
سفارت
بریتانیا
نیز همچون
اشغال
کنندگان
سفارت
امریکا در
مرکز تصمیماتی
از این دست
قرار دارند
یا بازیگردان
این میدان،
جای دیگری
است؟ چه کسی
تصمیم به این
تظاهرات و
تخریب بخشی
از اموال و
اسناد سفارت
گرفتهاست و
چه سودی از
این زیان میبرد؟
روابط
دو کشور
شواهد
سیاسی دلیلی
بر تیره شدن
روابط سیاسی
و دیپلماتیک
ایران و برخی
کشورهای
غربی از جمله
بریتانیا
دارد. پس از
کاهش قابل
توجه روابط
اقتصادی با
تحریم بانک
مرکزی
ایران، کاهش
روابط
دیپلماتیک
بین دو کشور،
تهدیدهایی
را از سوی
مقامهای
ایرانی از
جمله رئیس
مجلس ایران
به دنبال
داشت.
اما
آیا حمله
کنندگان به
سفارت
انگلیس،
همچون حملهکنندگان
به سفارت
امریکا درپی
تسویهحسابهای
ایدئولوژیک
خود با کشور
بریتانیا
بودهاند؟
در این صورت
آنان که
هستند و
نشانه های این
اراده آنان
را در کجا
باید جست؟
تهراننشینانی
که در حوالی
پل رومی و
قلهک مسکن
دارند، نیک
میدانند که
رفتوآمد
به منطقه باغ
قلهک، و وارد
شدن یک گروه
به این منطقه
خوشآبوهوای
ممنوعه، بهصورت
عادی و بدون
پشتوانه
امنیتی
امکانپذیر
نیست. این
اتفاق، نه
تنها به
دلایل امنیتی
سفارت
انگلیس، که
به دلیل سکنا
گرفتن برخی از
مقامهای
ارشد امنیتی
در حوالی
قلهک نیز بوده
است.
بنابراین
باور کردن
اینکه عدهای
جوان پرشور،
بر اثر
احساسات ملی
یا ایدئولوژیک،
سر از باغ
قلهک و اشغال
سفارت
انگلیس
درآورده باشند،
بیش از خوش
بینی به سادهلوحی
و حماقت
نیازمند است.
شعارها
و نشانهها
حملهکنندگان
به سفارت
انگلیس با در
دست داشتن
عکسهایی از
دو فیزیکدان
کشته شده در
یک سال اخیر و
نیز یکی از
سرداران
سپاه قدس، به
طور مشخصی
سعی در نشان
دادن دلایل
حضور خود در
اعتراض به
سفارت
بریتانیا
داشتهاند.
اما
سوال
اینجاست که
اولا چرا
شکوفا شدن
احساسات
انقلابی و
ملیدوستانه
معترضان در
حمایت از
دانشمندان
فیزیک، یک
سال بهدرازا
کشید؟ آنهم
درحالیکه
در طول این یک
سال حتا خبری
از روند حقوقی
و قضایی این
جنایت گزارش
نشد و امروز
بناگاه عده
ای مدعی خونخواهی
آنها، آنهم
در سفارت
انگلیس شده
اند؟ به
عنوان یک
ایرانی جا
دارد از
خودمان
بپرسیم که
حتا اگر
انگشت اتهام
به سمت کشوری
بلند می شود،
چرا پیش از
این، سندی
مبنی بر دست
داشتن
عاملان این
کشورها در
چنین جنایتی
به افکار
عمومی ارائه
نشده است؟
سوال
دوم این است
که اگر طبق
گفته برخی
مقامهای
سپاهی مانند
سرتیپ مسعود
جزایری
معاون فرهنگی
و تبلیغات
دفاعی ستاد
کل نیروهای
مسلح ، پس از
حادثه
انفجار در انبار
موشکی سپاه
در بیدگنه، "
مقامهای
اسرائیلی
باید گریان
از
انفجارهای
ناگهانی در
مناطق مختلف
اسرائیل
باشند"، چرا
مدعیان خون سردار
حسن تهرانیمقدم
و دیگر کشتهشدگان،
مسیر حملههایشان
را از
تلاویو، به
لندن تغییر دادهاند؟
اگر
دلیلی بر
ارتباط
داشتن سفارت
بریتانیا در
هر یک از
اتفاقات نام
برده که
نشانههای
آن در تجمع
روز گذشته
وجود داشت،
هست، چرا
اراده ملی
معترضان، در
روند یک سال
اخیر، با مماشات
همراه بود و
درست پس از
تحریم بانک
مرکزی و
افزایش برخی
تحریمها
علیه افراد و
ارگانهای
ایرانی، این
اراده ملی بر
مبنای خونخواهی
از سفارت
بریتانیا
شکل گرفت؟
بهای
نیم درصد از
پول نفت
گاهی
اتفاقات به
طرز خندهآوری
سادهاند.
اما این
اتفاقهای
ساده میتوانند
سرنوشت یک
ملت را تغییر
بدهند.
اختصاص نیم
درصد از بهای
نفت به بسیج،
به همین
سادگی میتواند
هیجانات
فروخفته
آنان را در
پای دیوارهای
باغ قلهک
بیدار کند.
هیجاناتی که
بهای آن،
کاملا نقدی و
با مکانیزمی
قانونی،
پرداخت میشود.
حکومت
ایران نیک میداند
که آتش
اعتراضات
مردم زیر
خاکستر است.
خاکستری که
تندباد
بحرانهای
اقتصادی در
پی افزایش تحریمها
میتواند
اعتراضات را
دوباره شعلهور
کند.
در این
میان داشتن و
باج دادن به
نیروهای
حمایتگر در
بین مردم که
هم در
بینابین این
بحران، نگران
معیشت خویش
نباشند و هم
فرمانبردار
و گوشبهفرمان
امر رهبر
نظام باشند،
شاید تنها
راه برای
تحکیم پایههای
متزلزل قدرتی
است که
اختلافات
داخلی بین
قوا نیز آب به
زیر خاک آن
دوانده است.
درواقع این
نخستین
نشانه
فرمانبرداری
بسیج پس از
این جایزه
بزرگ بوده است.
نشانه ای که
در ان نمی
توان شباهت
ایدئولوژیک
با اشغال
سفارت
امریکا پیدا
کرد اما تا بخواهی
بی تدبیری و
خلاف امنیت
ملی گام
برداشتن، در
هردو، بسیار
است.
عسس
مرا بگیر!
با
توجه به
مخالفت
نماینده
دولت در رایگیری
مجلس برای
کاهش روابط
دیپلماتیک
با انگلیس،
به نظر میرسد
رهبر ایران و
اتاق فرمان
رهبری اصلیترین
مرکز تصمیمگیری
در مورد
اتفاقات
اخیر و بهویژه
حمله به
سفارت
بریتانیا
است. آنها میدانند
که این اقدام
ممکن است
منجر به
اقدامات تهدیدآمیزی
از سوی
کشورهای
غربی علیه
ایران شود.
آنها سرنوشت
صدام و مبارک
و قذافی را
پیشچشم
دارند. آنها
میدانند که
خطر نزدیک
است. میدانند
که حسابهای
بیشمارشان
در کشورهای
دورونزدیک،
در معرض تهدید
و تحریم قرار
دارد. با این
همه دست در
لانه زنبور
می برند. چرا؟
آیا
سردمداران
ایران میپندارند
که جنگ، هنوز
هم میتواند
به آنها
مشروعیت
ببخشد و مردم
را پشت حکومت
نگه دارد؟ یا
اینکه سپاه
به تسلیحات
هسته ای دست
یافته و به
این امید،
ایران، را به
سمت تبدیلشدن
به نمونهای
از کره
شمالی،
جزیرهای در
کهکشان دور،
پیش میبرد؟
آیا
کشتی سرگشته
جمهوری
اسلامی که
این روزها نه
بر ساحل حزباله
میتواند
لنگر
بیندازد و نه
دل بر
پشتیبانی
سوریه ببندد
و نه امید به
پول
بادآورده
نفت داشتهباشد،
دست پیش
گرفته است تا
ابتکارعمل
دعوا با
دنیای بیرون
را بهدست
بگیرد؟ این
همه اطمینان
و اعتماد بهخود
از کجا میآید؟
آیا ایران به
راستی یک
قدرت هستهای
است، یا
دیوانهای
زنجیری که
خود را به در و
دیوار میکوبد
و همچنان
امیدوار است
تا با تهدید
یا تطمیع
دنیا را با
ذخایر
زیرزمینیاش
به زانو
درآورد؟
بهگمانم
کسی این
روزها پاسخ
روشنی برای
این پرسشها
ندارد. تنها
صدایی که از
حاکمان
تهران بهگوش
میرسد
رجزخوانی
جنگطلبانی
است که برای
بسیج کردن
نیروهایشان
نیازمند
نیمدرصد
بهای فروش
نفتند.
_________________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|