دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه
محمد نوریزاد:
تجسم
این که
ماموران
اطلاعاتی و
سپاهی یک
نظام شیعی،
مانند دزدان
و نابکاران،
به حریم خصوصی
مردم سرفرو
برده باشند و
همانند
انسانهایی
که از حداقل
مراتب انسانی
بیبهرهاند،
خصوصیترین
مکالمات
روزمره
خانوادهها
را شنود و سند
کنند و از لذت
استماعِ
مستمرِ
صحبتِ یک مرد
با همسرش یا
دو نفر که هفت
پشت با هم غریبهاند،
در پوست
نگنجند، و
تجسم این که
همینان اموال
بیزبان
مردم را
بدزدند و برای
اقرار گرفتن
از یک متهم،
او را با
ناسزاهای رکیک
و چندش آور
بنوازند و
خود متهم را
با شیوههای
تلخ و ناگفتنی
بزنند و
شکنجه کنند،
و بالاتر از
همهی اینها،
آدم بکشند،
بله آدم
بکشند، تجسم یک
چنین دنائت
آشکار،
ناممکنی است
که در این دیارِ
فلک زده،
امکان و مظهریت
یافته است.
iran-emrooz.net | Sat, 12.11.2011, 20:53
به نام خدایی
که دزدان را
دوست ندارد
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه
سلام به
رهبر گرامی
ما حضرت آیت
الله خامنه ای
من با
اجازهی
حضرتعالی تا
روز
انتخابات -
اسفند ماه آتی
- هفتهای یک
نامه برای
شما خواهم
نوشت. گرچه
خود میدانم
این نامهها
آنجا بها
دارند که
توسط حضرت
شما مورد
اعتنا قرار گیرند.
نیز این را میدانم
که بهای واقعی
این نامههای
به هیچ گرفته
شده، ثبت در سینهی
مردم ما و
تارکِ تاریکِ
تاریخِ این
مرز و بوم است.
اگر موافق
باشید من برای
هرنامهای
که برای شما مینگارم،
یک عنوان خاص
اختیار میکنم
تا نوشتهام
از همان
عنوان اصلی
روح بگیرد.
عنوان نامهی
دهم خود را
«دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه»
نهاده ام. شاید
به این دلیل
که: قرار بود این
دو دستگاه
اسلامی و شیعی،
جلوی دزدیها
را بگیرند نه
این که خود
بدان روی
برند.
رهبرگرامی،
مرا در این
قحطستان
بزرگِ
آرزوهای
انقلاب، درمیان
پاسداران و
بسیجیان،
دوستانی است
بس بزرگ که من
جانم را فدای
آنان میکنم.
دوستانی که
با ادباند،
فهیماند،
انساناند،
مردمیاند،
واز شرمِ رنجهای
جاریِ مردم،
روزی هزار
بار میمیرند
و زنده میشوند.
پاسداران و
بسیجیانی که
پاکاند، شریفاند،
از مال دنیا
به مختصری
قناعت کردهاند،
نه دزدند،
ونه با دزدان
داخل سپاه،
شریک و همراهاند،
بل بخاطر
اعتراضهای
فراوان و
فروخورده
شان، اغلب
منزوی و
درحال دق
کردناند.
با اطمینان
میگویم که
در اطلاعات نیز،
انسانهای
درستکار و فهیم
و پاک
فراوانند. عزیزانی
که از کج
رفتاریهای
همکارانشان
میگدازند.
مثلا ماموری
که بازجوی
اصلی و دیو
صفتِ مرا کمک
میکرد و دستیار
او بود، همینگونه
بود. انسان و
با ادب. یکی دیگر
که از من میخواست
به او” دکتر”
بگویم نیز با
ادب و متفاوت
بود. با این
همه اما
ارادهی این
دو دستگاه
نظامی و
اطلاعاتی، بیش
از آنکه در
دست
درستکاران
باشد، دردست
دیگرانی است
که من بنا
دارم در این
نامه به
تراشهای از
رفتار آنان
اشاره کنم.
دریغ که
جناب شما و
خانوادهی
محترمتان از
آن روی که در
محافظت شدید
قوای امنیتی
به سرمی برید،
از برکات جاریِ
برادران
سپاه و
سربازان
گمنام امام
زمان برخوردار
نیستید. و این
بیبهرهگی
شاید ما و شما
را در دو سوی یک
زندگیِ نا
متجانس
نشانده است.
مثلا در خانهی
شما «شنود»ی
درکار نیست
تا اگر با
تلفن از حال و
روز دوستی و
آشنایی و
همسر شهیدی
جویا میشوید،
فردای همان
روز، همان
صحبت صمیمی
را برای شما
سند کنند و
شما را در
تنگنای یک
معاملهی
ناخواسته
قراردهند.
و یا
درخانهی
شما دوربینی
کار نگذاشتهاند
تا خصوصی ترین
رفتار شما
را، آنگاه که
دستی به
سرهمسر خویش
میکشید یا
از شنودن لطیفهای
غش غش میخندید
یا چیزی میخورید
و چیزی دود میکنید
و چیزی را
جابجا میکنید،
همانها را فیلم
کنند و برای
رسیدن به
حاجتهای سخیفشان،
شما را به
انتشار آن فیلمها
تهدید کنند.
یا
شما درهمان
خانهی سادهی
خود - که من به
سادگیاش ایمان
دارم - خیالتان
از بابت
فرزندانتان
آسوده است که
صبح اگر بیرون
میروند،
حتما شامگاه
همان روز به
خانه باز میگردند.
ومثلا درمیانهی
راه، همسر و
دخترجوان
شما را به
زندان اوین
فرا نمیخوانند
تا پنج ساعت
تمام، به اسم
«پارهای توضیحات»،
خصوصی ترین
مسائل
خانوادگی را
با همسرشما،
و مسائل
رختخوابی را
با دختر شما
درمیان
بگذارند.
درست همان
کاری که
سربازان
گمنام امام
زمان و
برادران
سپاهی با
همسرمن و با
دخترجوان من
کردهاند.
محض اطلاع
جناب شما بگویم:
معمول براین
است که این
مامورانِ شیعی
ما، مخفیانه
گفتگوهای
خود با مطلعین
و متهمین را
ضبط میکنند.
دستور فرمایید
گفتگوی ضبط
شدهی بازجوی
هیولای مرا
با دختر
جوانم برای
شما پخش کنند
تا خود با دو
گوش
مبارکتان
سخنان این هیولای
جنسی و روانی
را بشنوید تا
به نمونهای
از برکاتِ
جاریِ امثال
او وقوف یابید.
رهبرگرامی،
درفهم من،
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه،
در دو وجهِ
همجوار قابل
تعریفاند.
وقتی میگوییم:
دزدان بانک یا
دزدان اتومبیل،
کنایه از آن
قسم دزدانی
داریم که در
ربودنِ پولهای
بانک یا سرقت
اتومبیل
متبحرند. در
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه،
قصدِ نخستِ
من اشاره به
دزدانی است
که اطلاعات و
سپاه
کشورمان را زیر
بغل زده و دزدیدهاند.
وگرنه با
اعتنا به
مختصاتی که
ما از
اطلاعات و
سپاه در نظام
دینیِ خویش
تعریف کردهایم،
این دو،
سراپا درستی
و هوشمندی و
دوراندیشی و
سرشار از
خصلتهای
ناب انسانی و
ایمانیاند
و نمیتوانند
و نباید به
انواع زشتیها
آلوده باشند
و دست به
غارتِ حیثیت
و اموال مردم
ببرند.
پس حتما یک
جماعتی، چه
از بیرون و چه
از داخل، این
دو دستگاه شایسته
را دزدیدهاند
و آنها را به ریخت
مطلوب خود
آراستهاند.
مثل همین کاری
که آقای احمدی
نژاد با
جنازهی
وزارت
اطلاعات کرد
و درآن دوسه
ماه سرپرستی
اش، دست به اعماق
واسرار این
وزارتخانه
برد و برای
روزهای
مبادای خود،
اسناد و
مدارکِ
دلخواه را یکجا
در چمدان
مخصوصش ریخت
و آنها را به یک
جای امن بُرد.
احمدینژاد
نیک میدانست
فضاحتهای سیاسی
و پولی او
خواه ناخواه
آشکار خواهد
شد. و نیکتر میدانست
اگر دستش از
سند و مدرک تهی
باشد، جماعت
اشقیا
جِرواجِرش میکنند
و هر تکهاش
را به یک
برهوتِ پرت
پرتاب میکنند.
احمدینژاد
تاریخ مصرف
داشت. این را
خودش خوب میدانست.
او میدانست
که ما او را
برکشیدهایم
تا با اعتنا
به روان
نامتعادلش،
برتابوت اصلاحطلبان
میخ بکوبد. او
باید از این ماموریت
تکرار نشدنی،
بار میبست و
گودال شخصیت
متزلزلش را
با کیسههای
بیزبان
پولِ مردم
پُر میکرد. کیسههایی
که میتوانست
به
قَدَرقدرتیِ
او منجر شود.
نیز او میدانست
تاریخ مصرفش
به زودی
سرخواهد رسید
و در یکی از
سفرهای مکرر
استانی به تیر
غیبی از پا
درمیآید. و نیز
میدانست رقیبِ
صاحب سبک او
در شگردِ خود
کارآمد است و
فیالفور از
جنازهی او
هزار مجلس
روضه و تجلیل
برمیسازد و
برای فرزند
برومند
سمنانیان
گنبد و
بارگاهی برمیافرازد.
پس وی چه باید
میکرد؟ من
که میگویم:
باید به او حق
داد. شاید اگر
ما نیز جای او
بودیم، همین
دزدی از
وزارت
اطلاعات را
کم هزینه تر
از سایر گزینهها
مییافتیم.
اسناد به
غارت رفته از
وزارت
اطلاعات،
گردنِ احمدینژاد
را دربزنگاه
مرگ، از زیر تیغهی
گیوتین ما به
در بُرد و بازی
باخته را به
نفع او رقم زد.
اکنون، برگهای
برنده در دست
اوست. او علیه
هرکس که شما
از او اسم ببرید
سند دارد. از رییس
مجلس و
خاندان او
گرفته تا
جنابان رضایی
و قالیباف و یک
به یک نمایندگان
آلودهی
مجلس و آیتاللههای
صاحب نام و
آقازادگان
خوش بر و روی و
سرشناس.
برای احمدینژاد،
قدرو قیمتِ
اسرار و
اسناد
برداشته شده
از وزارت اطلاعات،
همسنگ تریلیاردها
پول و فرصتی
است که او و
اطرافیانش
دراین مدت از
هرکجای این
مملکتِ بیبزرگتر
بالا کشیدهاند.
اکنون این
اوست که با همین
اسناد ربوده
شده، انگشت
صغیر و کبیر
ما و شما را به
زیر پتکِ زیرکیِ
خود برده است.
حالا دیگر
فلان شخصیت
برجستهی
کشور یا فلان
آیتالله
پرطمطراق یا
فلان آیتالله
زادهی
پرنفوذ مگر میتوانند
به او چپ نگاه
کنند؟ چپ
نگاهش کنند،
حیثیت آلوده
و دروغینشان
را با فشار یک
دکمه برملا میکند.
که: «اگر بنا بر
غرق شدن من
است، چرا همگی
با هم غرق نشویم»؟
رهبرگرامی،
این کلاه
گشاد، درست آن
زمانی به سر
برجستگان ما
و ماموران
بظاهر تیز
هوش وزارت
اطلاعات
رفت، که آنان
با لذت و کیفوری،
مستغرقِ
شنودِ
مکالماتِ
خصوصیِ مردم
بودند و خط
قرمزهای امنیتی
کشور را تا
حدّ مسخرهی
شرکت چند
جوان در یک
مجلس دعای کمیل
تنزل داده
بودند.
تجسم این
که ماموران
اطلاعاتی و
سپاهی یک
نظام شیعی،
مانند دزدان
و نابکاران،
به حریم خصوصی
مردم سرفرو
برده باشند و
همانند
انسانهایی
که از حداقل
مراتب انسانی
بیبهرهاند،
خصوصیترین
مکالمات
روزمره
خانوادهها
را شنود و سند
کنند و از لذت
استماعِ
مستمرِ
صحبتِ یک مرد
با همسرش یا
دو نفر که هفت
پشت با هم غریبهاند،
در پوست
نگنجند، و
تجسم این که
همینان
اموال بیزبان
مردم را
بدزدند و برای
اقرار گرفتن
از یک متهم،
او را با
ناسزاهای رکیک
و چندش آور
بنوازند و
خود متهم را
با شیوههای
تلخ و ناگفتنی
بزنند و
شکنجه کنند،
و بالاتر از
همهی اینها،
آدم بکشند،
بله آدم
بکشند، تجسم یک
چنین دنائت
آشکار،
ناممکنی است
که در این دیارِ
فلک زده،
امکان و مظهریت
یافته است.
آری، نه
همه، اما
جماعتی از
ماموران
وزارت
اطلاعات ما،
و جماعتی از
پاسداران ما
که اختیارات
کلی این دو
دستگاه با
آنان است، اینگونهاند.
ما زحمت و درستی
و درستکاری
کارکنان و
ماموران
مومن و
انسانِ این
دو دستگاه را
قدر میدانیم
و همیشهی
خدا از آنان
امتنان داریم.
اما آنچه که
من دراین
نوشته بدان
اعتنا بستهام،
حرامیان و
دزدان سرِ
گردنهی
اطلاعات و
سپاهاند.
کسانی که اکسیژن
خود را با
شنود
مکالمات
کاملا خصوصی
مردم و با فرو
شدن به حریم
مطلق زندگیِ
مردم فراهم میآورند.
اینان متهم
را در ورطهای
از هول و
هراس، به
سلولهای
تنگ انفرادی
میافکنند و
در همان
ورطه، او را
به گودالِ
اقرارگیریِهایی
که با تهدید و
فحش و ارعاب و
ضرب و شتمی
سخت توفنده
همراه است
فرو میاندازند.
این رویهی
متداول
دستگاه
اطلاعاتی و
اخیرا سپاهی
ما، از آن روی
باور کردنی نیست
که در نظام شیعی
ما، فروشدن
به نکبتهای
اینچنینی، یک
بیتعریف
بزرگ، و
اساسا گناهی
نابخشودنی
است. گرچه
بازجوی
کودنِ من برای
پاکسازی
دستگاه خود
از دنائت
بازجویانی
که بر سر همسر
سعید امامی
فضاحت و
اشمئزاز باریده
بودند، گفت:
آنها نفوذی
خاتمی در
وزارت
اطلاعات
بودند، اما
آن سوتر از این
سخن طنزِ
بازجویِ بیسواد
و بیادب من،
میشود با
مرور آن
فضاحت و
اشمئزاز، به
روان آلوده،
و به بیماریهای
جنسی، وبه
استعداد
دستگاه
اطلاعاتی ما
در برآوردنِ یک
چنین هیولاهایی
یقین کرد.
متاسفانه
سپاه نیز از این
نکبت مستمر
دور نماند و
به آغوش هرزگیهای
سیاسی و
اقتصادی و
امنیتی
فروشد و
آنهمه
اعتبار و
سابقه و ارزشهای
نورانیاش
را تباه
ساخت، و با
همهی امیدهایی
که برانگیخته
بود، در زیر
بغل دزدانِ
صاحب شِگرد
جا گرفت و به
فهرست دزدان
و دزدیده
شدگان تاریخ
سرزمین ما پیوست.
رهبرگرامی،
از دهان
مبارک خود
شما شنیدیم
که روزی
روزگاری به یک
مرجع صاحب
نام خبر
بردند: یک
روحانی دزدی
کرده و مردم
او را دستگیر
کردهاند.
گفت: نگویید یک
روحانی دزدی
کرده، بل بگویید
یک دزد به
لباس روحانیت
فرو شده و دزدی
کرده. این حکایت،
همان است که
بعدها دستمایه
ساخت فیلم
«مارمولک» شد و
از جانب
آدمها و
دستگاههای ذی
نفوذ تحمل
نشد. بله، در
مورد سپاه نیز
معتقدم
جماعتی، چه
از داخل و چه
از خارج، به
لباس سپاهی و
غیرسپاهی
درآمدند و با
ورود به تشکیلات
این یادگارغبار
گرفتهی
سالهای
انقلاب و
جنگ، هویت
ناب و بیبدیل
آن را از بدنهاش
جدا کردند و
پوستهی آن
را در چمدان
شخصیِ خود
فشردند و این
چمدان پراز
اسلحه و اختیار
را به داراییهای
مطلق خود
افزودند.
مگر میتوان
تجسم کرد که
سپاهیان
جبهه دیده و
شهید دیدهی
ما، از هزار
اسکلهی بینشان،
شب و روز،
مشغول قاچاق
انواع
کالاهایی
باشند که
مثلا رُژ لبِ
بانوان یکی
از آنها
باشد؟ یا همین
سپاه،
آنچنان غلیظ،
با مسائل
اقتصادی و سیاسی
و اطلاعاتی و
امنیتی دربیامیزد
که گویا
اساسا ورود
به این حوزههای
ممنوعه، جزیی
از شاکلهی
حتمی و هویتی
او بوده است؟
این از
معنا و وجه
نخستِ دزدان
اطلاعات و
سپاه. وجه و
معنای دیگر،
به دزدیهای
رایج این دو
دستگاه
مربوط است. که
البته روح این
دو دزدی، یکی
است و تنافری
درمیانشان
به چشم نمیخورد.
دستگاههای
اطلاعاتی و
سپاهی ما که
باید در هر
تحرک و تصمیم
و بیانیهشان،
روح ظریف و
حساس و شایستگیها
و بایستگیهای
شیعی و انسانیشان
متجلی باشد،
به آنچنان
تناقضی از
عهد اولیهی
خویش
درافتادهاند
که دست هفتاد
دستگاه پلید
و کافر و
خدانشناس را
از پشت بستهاند.
جوری که
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه،
آن سوتر از دزدیهای
تریلیاردیشان،
از اموالِ
معمولِ مردمی
که به اسم
متهم
بازداشتشان
میکنند نیز
چشم برنمی
گردانند.
همین
اکنون،
هزاران وسیله
و ابزار و حتی
هزاران
دستگاه کامپیوتر
خانگی و حرفهای
و هزاران
آلبوم خصوصی
و اثاثیهی بیربط
مردم توسط
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه
از خانهها و
دفاتر و
انبارهای
خانگی مردم
برداشته و
برده شده است
و تاکنون
بدانها باز
گردانده
نشده است.
طنزی که از
آن ادا و
اطوار
قانون، و
لابد مسلمانی
مستفاد میشود
این است که
دزدان
اطلاعات، به
هنگام
برداشتن اموال
مردم، یک
صورتجلسهی
سوری از
لوازمِ
برداشته شده
تنظیم میکنند
و از افراد
حاضر در خانه یا
محل کار میخواهند
پای آن
صورتجلسهی
دروغین را
امضا کنند.
صورتجلسهای
که یک نسخه و یک
برگ بیش نیست
و دزدان
اطلاعات جلوی
چشمِ بُهت
زدهی اهل
خانه، آن یک
نسخه را نیز
با خود میبرند.
دزدان
سپاه اما ادا
و اطوار
مسلمانی خود
را کامل تر
کردهاند. این
صورتجلسه را
در دو نسخه
تنظیم میکنند
و یک نسخهاش
را به اهل
خانه میدهند.
صورتجلسهای
که هیچ
اعتبار
قانونی
ندارد. و شما
که مالباختهی
این معرکهاید،
نه نام و نشانی
از سپاه در
برگهی
صورتجلسه میبینید
و نه محل
مراجعهای و
نه تلفنی برای
پیگیری. از این
دهشتناکتر
وقتی است که
لاشخورهای
اطلاعات،
درغیاب
خانواده، آری
درغیاب
خانواده، آری
در غیاب
خانواده، به
خانهی متهم
سیاسی داخل میشوند
و هرآنچه را
که سیرشان
کند برمیدارند
و میبرند و هیچ
رد و نشانهای
نیز بجز
اموال ربوده
شده، و البته
میکروفنهای
سوزنیِ
شنود، از خود
بجای نمیگذارند.
اطمینان
دارم سخن این
کمترین را
باور خواهید
فرمود. چرا که
در قاموس
مسلمانیِ
ما، مسئول
بالا دست هر
تشکیلات نیز،
در قبال
اعمال نیک و
بد کارکنان و
مامورانِ آن
دستگاه
مسئول است.
داستان
غمبار این
دزدیها و
نامسلمانیها
دربارهی
خود من نیز رخ
داده است.
دزدان
اطلاعات بیش
از دوسال است
که چهار
دستگاه کامپیوتر
و آلبومهایی
از عکسهای
خانوادگی و
کاملا خصوصی
و لوازم دیگر
مرا از خانه و
محل کارم
برداشته و
بردهاند و
تا کنون پیگیریهای
من برای
بازپس گرفتن
آنها بجایی
نرسیده است.
از دزدان
سپاه بگویم:
همانگونه که
در نامهی
نهم برای
جناب شما
نوشتم، در
خلوت و در
سکوت خبری،
برای آگاهی
شخص شما، فیلمنامهای
از هرزگیهای
اطلاعات و
سپاه و
دستگاه قضایی
پدید آوردم
با نام
«محرمانه برای
رهبرم». و همان
را با هزینهی
شخصیام
ساختم. در
هشتادمین
روز فیلمبرداری،
دزدان سپاه
به خلوت من
داخل شدند و
همهی ابزار
کاری و حرفهای
مرا، و آثار دیگری
را که به خیال
خامشان سند
مجرمیت من
بود،
بارکردند و
بردند.
اینجا نیز
پیگیریهای
من برای
بازپس گیری
ابزار کارم
بجایی نرسیده
است. خنده دار
این که به یکی
از کارکنانِ
دزدستانِ
بزرگِ سپاه
که با من تماس
گرفته بود
گفتم: دوست عزیز،
وجهِ ریالیِ
اجارهی وسایلی
که از من
برداشتهاید
و بردهاید
روزانه یکصد
هزار تومان
است. و به او
گفتم: شما
هرچه از کامپیوترو
حافظهی
«هارد»های من میخواهید
بردارید و
خود این
دستگاهها را
به من بازگردانید.
که او مثل آدمهای
منگ به من گفت:
عجب، ما فکر میکردیم
این وسایل
مال خودتان
است. فکر نمیکردیم
اینها را
اجاره کرده
باشید!
رهبرگرامی،
ماموران
ما و شما در
اطلاعات و
سپاه، که رفت
و آمدها و
تلفنهای من
و خانوادهام
را تحت نظر
اسلامیِ خود
دارند، حتما
شنود کرده و میدانند:
بعد از
انتشار نامهی
نهم، در محلهی
جماران
تهران،
رابطِ ایرانیِ
یکی از کمپانیهای
معروف و
شناخته شدهی
فیلمسازی
آمریکا، با
من ملاقات
کرد و مبلغ
پنج میلیون
دلار برای فیلم
«محرمانه برای
رهبرم» و مبلغ
پانصد هزار
دلار برای فیلمنامهاش
پیشنهاد داد.
میدانید به
او چه گفتم؟
گفتم: «سپاس از
پیشنهادتان،
ما اما هدیهای
را که به کسی
تقدیم کردهایم،
به هزار
برابر قیمتش
به دیگری نمیفروشیم.
به او گفتم: من
این فیلم را
به نیت رهبرم
ساختهام و
جز به او به
احدالناسی
نخواهم داد».
من به زودی
این فیلم را
به همراه
نامهها برای
جناب شما
ارسال میکنم.
آن را مشاهده
بفرمایید تا
بدانید هیولاهای
وزارت
اطلاعات و
سپاه تا
کجاهای مرز حیوانیّت
پیش میدوند،
و همزمان،
همهی فضاحتهای
جاریِ خود را
به اسم خودِ
شما، آری به
اسم خود شما
سکه میزنند.
دریغ که
جناب شما را از
طعم زندگی ما
نصیبی نیست.
زندگی در
ورطهی
شنودِ
نامحرمانِ
اطلاعات و
سپاه، زندگی
با مراقبانی
که اندرونی
شما را نیز میکاوند،
زندگی در
گودال بیم و
هول و هراس،
زندگی با
صحبتهای
درگوشی، و
گوشیهای
مخفی شده در یخچال،
رفت و آمدهای
تحت نظر، آه،
چه میگویم؟
شما در
رختخواب و در
کنار
همسرتان
غنودهاید،
با این احساس
که برادران
گمنام و سپاهی
ما به شما زل
زدهاند.
راستی به ما میفرمایید
ما با ظهورِ این
انقلاب، به
سمت کدامین
مقصود خیز
برداشته بودیم؟
بگذریم،
متاسفانه در
هرولهای که
دزدان
اطلاعات و
دزدان سپاه
مشغول آنند،
وجه سومی نیز
بر دزدیهای
آنان مترتب
است. اینان،
آن سوتر از
دزدی اموال
مردم، به یک
دزدی رنج آور
وخفت بار دیگر
نیز دست بردهاند
که اگر دزدی
اموال مردم
را بشود به یک
جوری مصالحه
و جبران کرد،
مرمت و
بازآفرینیِ
این دزدی اخیر
با هزار
ترفند ارضی و
سماوی ممکن نیست.
وآن: دزدی از
اعتماد مردم
است و دزدی از
باورها و
اعتقاد مردم.
دراین میان،
بدیهی است که
نه اعتماد
مردم را، ونه
آن اسلام
جِرواجِرنگون
بخت را میتوان
به جایگاه
اولیهاش
باز بُرد.
اگر موافق
باشید در
حضور حضرت
شما با خودِ این
دزدان صاحب
شگرد صحبت
کنم. که: ای
دزدان
اطلاعات و ای
دزدان سپاه،
اموالی را که
از زندگی
مردم و از
فرصتهای
خاص و از نفت
دارو و
مخابرات و
اسکلههای
قاچاق و معدن
و هزار جنس
جوراجور و از
هزار هزار پیمان
بدون مناقصه
برداشته و
برمیدارید،
گوارای
وجودتان.
بردارید و
بخورید و خوش
باشید. اما
شما را بخدا
که نه، شما را
به آن آرمانهای
سرنگون
سالهای خوب
عاشقی
سوگند، بیایید
و این ته
ماندهی
اعتقاد و
اعتماد مردم
را بیش از این
مخراشید.
اجازه بدهید یک
ذره از اسلام
و خدا و اخلاق
و نور و اینجور
چیزها برای
نسلهای بعدی
ما بماند تا
کورسویی از
آن به روانِ
خراش خوردهی
مردم ما
بتابد. بیایید
و این یک
تقاضای
عاجزانهی
ما را اجابت
فرمایید. اگر
که هنوز باوری
از خدا و پیغمبر
و قرآن و شهید
که نه، رطوبتی
از انسانیت و
آزادگی در
شما باقی ست!
رهبرگرامی،
این روزها
آمریکا و
اسراییل و
متحدان
اروپایی شان
فرصتی یافتهاند
تا یکبار برای
همیشه از شرّ
ما خلاص شوند.
آنان از
احتمال یک
برخورد نظامی
با ما سخن میگویند.
همان کاری که
با صدام و
قذافی کردند.
هرچه باشد ما
نیز مثل عراق
و لیبی از جهل
و از نفت
سرشاریم و
زمستانهای
سرد این
روزها طمع
گردنکشان بینالمللی
را برانگیخته
است. هزینهای
میکنند و
چند تا بمب و
راکت میاندازند
و با جابجا
کردن آدمها،
دست روی
چاههای نفت
ما میگذارند.
کاسبی از این
بالاتر؟
همان کاری که
با عراق
کردند. وهمان
کاری که با لیبی
میکنند.
مباد با
اعتنا به همین
پاسداران و
اطرافیانی
که من گوشهای
از خصوصیات
آنان را برای
آگاهی جناب
شما ترسیم
کردم، ما و
شما تحریک شویم
و بر طبل جنگ
بکوبیم و خود
و مردم خود را
به چالشی
دراندازیم
که ورود آن با
ما باشد و
خروجش اما با
دیگران؟ دیگرانی
که اتفاقا
برای درهم پیچیدن
طومار ما
سالهاست چشم
به راه یک چنین
فرصتی هستند.
مباد شعارهای
پوک این
جماعت در
جناب شما شوری
پدید آورد و
ما و شما را
برای برای
برون رفت از
اوضاع درهم پیچِ
داخلی، دست
بدامان جنگی
کند که دود پایانش
از همین
اکنون درچشم
ماست؟
اکنون ما و
شما در داخل
کشور به
تنگنای
معترضان، و
دزدهای تریلیاردی
دولتمردان،
و آلودگی
مجلسیان، و فَشَل
شدن دستگاه
قضایی مبتلاییم.
واین یعنی
«تعطیلی روند
کلی مملکت».
ورود به یک
جنگ ناگهانی
میتواند تا
مدتی صدای
معترضان ما
را فرو
بنشاند و برای
ما و همین
پاسداران و
مامورانِ
طرفدارِ ما
فرصتی
اضطراری پدید
آورد تا هرسری
را که به دیدنش
متمایل نیستند
به ساطور
انتقام
بسپرند و یک
چند روزی نفس
به راحت
بکشند.
با شرمندگی
میگویم: ای
عزیز، فریب این
فربگان فرو
مایه را نخوریم.
نقاب اینان
را اگر پس بزنیم
میتوانیم
به چهرهی
واقعی شان
راه یابیم:
چهرهی
دزدان اموال
مردم و
قاچاقچیان
کارکشته. با ریسمان
اینان اگر به
چاه جنگ داخل
شویم، درنیمه
راه، ما و شما
را وامینهند
و با پولهای
بالا کشیده
به هرکجا گریز
میکنند. اینان
کجا و همتها
و باکریها و
خوبان سپاه
کجا؟ چربی
مال حرام از اینان،
حرامیانی
برآورده که
حاضرند برای
منافع شخصی
شان به هر
رفتار غیرانسانی
دست بزنند.
دوستانه بگویم
که اینان،
بقدر یک سال
نوری با
پاسداران
سالهای عاشقی
فاصله دارند.
اگر درآن
دفاع هشت
ساله ما توانستیم
تا خود خورشید
سفر کنیم و
سهمِ نورِ
خود را از
آسمان خدا
ابتیاع کنیم،
این به مدد
مردانِ
آسمانی
سپاه، و
جوانان و پیران
پاکنهاد و
برومند بسیج،
و ارتشیان مومن
و میهن دوست
آن سالها بود.
امروز همهی
آنان یا رفتهاند
یا منزویاند
یا از دست همین
بظاهرپاسدارانِ
مال مردم خور
و قاچاقچی
درحال دق
کردناند. آن
سوتر از اینان،
مردم نیز آن
مردم سابق نیستند.
مردمان
افسرده و پریشان
و پراکندهی
امروز کجا و
عاشقان و بهم
پیوستگان دیروز
کجا؟ بیایید
و بجای تکیه
به سلاح و پول
و پاسداران
فربه از مال
حرام، به خدا
و به مردم تکیه
کنید. نوراینجاست.
برکت اینجاست.
و عاقبت بخیری
نیز. والسلام
با احترام:
محمد نوریزاد
- هفدهم آبان
ماه سال نود
_________________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|