جام می و
خون دل
با
حاکمان
سرمست از ” جام
می ” قدرت و
مصلحان ” خون دل
”دلخور اوضاع
ما چنین است ،
اما آیا این
دائره قسمت
ما بوده است؟
تجربه بشری
می گوید نه ، و
خداوند نیز
در قرآن
یادآور شده
است :” همانا
خداوند حال و روز
قومی را
تغییر نمی
دهد تا اینکه
خودشان در
حال و روزشان
تغییر ایجاد
کنند.” ما هر
قسمتی داریم
خود ساخته
ایم و باید
بیش از پیش
بخود متوجه
شویم و ”جام می”
و ”خون دل” را
در هم ریزیم
تا جامعه ای
نو سر برآورد
و قسمتی دگر
یابیم .
جامعه
ایران از
میانه
عصرقاجار
تلاش کرد که
راه خود را به
دنیای جدید
پیدا کند و
بپیماید اما
با گذشت بیش
از یک و نیم
قرن هنوز
درپیچ و خم
اینراه
مانده و به
مقصد نرسیده
است. طبعا بر
هر شهروند
مسئولی و به
ویژه نخبگان
و مصلحان
جامعه ماست
که با غور و
بررسی در
تاریخ معاصر
ایران از
زوایای گوناگون
به دلایل و
علت هایی که
باعث این
ناکامی به
رغم
تکاپوهای
انجام شده و
جنبش های
مکرر شده است
، بپردازند و
با شناختی
درست از
خلقیات و
روحیات ما
ایرانیان و
ساختار
حقیقی و
حقوقی حاکم
برجامعه
راهگشایی
بسوی مقصد
دیرین کنند .
در این مسیر
کتبی که
بتواند ما را
بدرون تاریخ
و کالبد
شکافی جامعه
مان در مقاطع مختلف
ببرد می
تواند برای
ما بسی عبرت
آموز و راهگشا
باشد و اینکه
بدانیم چه
موانعی در
راه است و
چگونه باید
جریان تحول
خواهی را به
پیش برد تا به
نتیجه برسد.
در
این مسیر
اخیرا کتابی
خواندم با
این عنوان ”
تاریخ معاصر یا
حیات یحیی ”
تالیف ” حاجی
میرزا یحیی
دولت آبادی ” .
نویسنده همت
کرده ( همتی که
خیلی کم در ما
ایرانیان
یافت می شود ) و
خاطرات خود
را از دوران
حیاتش نوشته
است . از آنجا
که وی در سلگ
روحانیت
بوده از یکسو
توانسته است
فضای درونی
صنف روحانیت
و رقابت های
آنها را به
تصویر کشد و
از سوی دیگر
چون خود محل
رجوع مردم
بوده و بدلیل
نواندیشی در
جریان راه
اندازی
مدارس جدید
فعال بوده و
با رجال
حکومتی ارتباط
داشته است
بخوبی
توانسته
روحیات و
خلقیات مردم
و نوع رفتار
دولتمردان
را در رابطه
با یگدیگر و
مردم بازگو
کند . او قوای
حاکم بر کشور
را در آن
دوران به دو
قوه منحصر می
داند یکی قوه
دولت و دیگری
قوه روحانیت
، و اینکه این
وضعیت چه
مصیبت هایی
را بر مردم
زمانش بار
کرده است .(
حالا تصور
کنید ادغام
ایندو را؟)
البته آورده
است که این دو
قوه بودن در
مواقعی بنفع
مردم و حفظ
استقلال
کشور بوده
است که از
جمله به شرح
جنبش تنباکو
برهبری
روحانیت
علیه
قرارداد
انحصار خرید
و فروش تنباکو
بدست کمپانی
انگلیسی رژی
پرداخته است.
نکته
جالب توجه در
این کتاب
یادآوری
مکرر نویسنده
براین موضوع
است که در
کشور هیچ
قاعده و قانونی
حاکم نیست و
اینکه
دولتمردان و
وابستگانشان
از صدر تا ذیل (
و ایضا
روحانیون ) حکم
خود را می
راندند و در
دست اندازی
به جان و مال و
عرض و آبروی
زیردستان ( که
در آندوران
رعیت نامیده
می شدند) هیچ
ملاحظه ای
نداشتند و
البته
افرادی هم که
در این میانه
می خواستند
اصلاحی بنفع
مردم انجام
دهند و نظم و
نسقی برقرار
سازند
سرنوشتی
همانند
میرزا تقی
خان
امیرکبیر
داشتند که به
رغم داماد
شاه بودن در
حمام فین
کاشان به قتل
رسید . در این
کتاب آمده
است :” ” گویند
در آنوقت که
امیر کبیر از
تهران دور می
شود بمامور
نظامی دولتی
که اورا به کاشان
می برده
میگوید تصور
می کردم
مملکت وزیر
عاقل می
خواهد ولی
اشتباه کرده بودم
مملکت
پادشاه عادل
می خواهد .” (ص ۳۲۸)
و
این گفته
امیرکبیر
بخوبی اوضاع
روزگارش را باز
می نماید.
با
همه این
احوال طوفان
تحولات
زمانه
برایران
وزیدن گرفته
و کم کم
افرادی را
بفکر
واداشته بود
که پا به
میدان تحول خواهی
گذارند و
درحالیکه
دولتمردان ”
جام می ” دردست
داشته و به
عیش و عشرت
مشغول بودند
با ” خون دل ”
خورند و در
صدد برآیند
تا جریان
بیداری را در
میان مردم
دامن زنند .
نویسنده
اوضاع را
اینگونه
توصیف می کند :
” بدیهی است
طهران نه
تنها در
اوضاع سیاسی
نسبت بیاقی
ایران
مرکزیت دارد
بلکه در ظهور
افکار تازه و
انعکاس اشعه
ترقیات
عصرحاضر نیز
از دیگر
ولایات
ایران ممتاز
است و هم
پوشیده نماند
که با همه
سدها که دولت
ناصری در برابر
نفوذ افکار
تازه نهاده و
صاحبان
افکار مزبور
اغلب مالک
جان و مال و
عرض خود
نیستند باز
سفر کردگان
اروپا از
محصل و غیره
هریک از آنچه
مطلوب آنها
بوده است
ارمغانها
آورده کوله بارها
در شهر گشوده
و میگشایند
بتوسط کتب و
جرائد و
معلمین
اروپایی نیز
چشمه های
دانش جدیدی
جاری شده و به
محض ملحق شدن
بامواج تاریک
افکار عمومی
محو میشود و
در برابر
عادات و اخلاق
دیرینه تاب
خودداری
ندارد ولی
باز خالی از
تاثیر نمی
باشد .”(ص ۵۷)
در
ادامه
نویسنده به
سرنوشت
دردناک
صدراعظمی که
با این جریان
بیداری
همراه بوده ،
این چنین می
پردازد : ” آیا
بدبختی نیست
برای یک ملت
که چون ریاست
دولتش بعهده
وزیر روشن
ضمیری مانند
میرزا علیخان
امین الدوله
افتاد سلامت
نفس و نداشتن
وصف سبعیت
بزرگتر
تقصیر او و
معارف پروری
گناه عظیمش
شمرده شود؟
البته مشعله
افروختن در
محله کوران و
متانت و آرامی
در حوزه
شروران شرط
عقل و دانش
نیست .
امین الدوله
می خواهد
سرگشتگان
وادی ضلالت و گم
گشتگان
بیابان حیرت
را با نصایح
مشفقانه و بیانات
حکیمانه بسر
منزل سعادت
رهبری نماید در
صورتیکه
آنها را گوش
استماع
نمیباشد .
قدرت
شخصی
ناصرالدینشاه
بضمیمه آنکه
زیردستان او
پروردگان
دست تربیت
خودش بوده
اند
میتوانسته
است از هوی و
هوسهای
مختلف اندکی
جلوگیری
نماید . اکنون
آن قدرت از
میان رفته و
آنچه بجای آن
نشسته خود را
نمیتواند
نگاهداری
نماید چه رسد
که مملکت را
نگاهدارد و
حق هر صاحب حق
را ادا نماید .
“(ص ۲۰۵)
ظرائف
و دقایقی که
در این کتاب
در مقابل
جریان
بیداری و
تحول خواهی
در درون
حاکمیت و
جامعه بدان
اشاره رفته
است بسیار
آموزنده و
هشدار دهنده
برای تحول
خواهان
امروز و فعالان
جنبش سبز است
و اینکه به
رغم همه
مسائل و مشکلات
ایستادگی و
حوصله
نواندیشان
راه را باز می
کند و تدریج
قاعده
موفقیت می
شود و نهضت
مشروطه از دل
همین ” خون دل ”
خوردن ها
درآمد هرچند
بتمامی
کامیاب نشد .
به هرحال
داستان حاکمان
و مصلحان در
ایران مصداق
روشنی از این
شعر حافظ است :
جام
می و خون دل هر
یک به کسی
دادند در
دایره قسمت
اوضاع چنین
باشد
در
کار گلاب و گل
حکم ازلی این
بود کاین
شاهد بازاری
وآن پرده
نشین باشد
آن
نیست که حافظ
را رندی بشد
از خاطر کاین
سابقه پیشین
تا روز پسین
باشد
با
حاکمان
سرمست از ” جام
می ” قدرت و
مصلحان ” خون دل
” دلخور اوضاع
ما چنین است ،
اما آیا این
دائره قسمت
ما بوده است؟
تجربه بشری
می گوید نه ، و خداوند
نیز در قرآن
یادآور شده
است :” همانا خداوند
حال و روز
قومی را
تغییر نمی
دهد تا اینکه
خودشان در
حال و روزشان
تغییر ایجاد
کنند.” ما هر
قسمتی داریم
خود ساخته
ایم و باید
بیش از پیش
بخود متوجه
شویم و ” جام می
” و ” خون دل ” را
در هم ریزیم
تا جامعه ای
نو سر برآورد
و قسمتی دگر
یابیم .
|