41-210411
کیفیت
ولادت
علی
ممقانی
روایت
ولادت آیتالله
علی خامنهای
به نقل از
خواهر ناتنی
او و از زبان
محمد سعیدی
نماینده او
در تولیت
استان حضرت
معصومه و امام
جمعه موقت
قم، باعث
تعجب و تمسخر
بسیاری از
مردم شد؛
همانند
داستان هاله
نوری که گرد سر
محمود احمدینژاد
وجود دارد.
خلاصه
روایت خواهر
ناتنی آقای
خامنهای
چنین است:
«قابلهای که
میخواست
نوزاد (آقای
خامنهای) را
به دنیا
بیاورد
ناگهان
فریاد میزند:
علی نگهدارت.
وقتی وارد
اتاق شدیم و
علت فریاد را
پرسیدیم
قابله گفت:
وقتی نوزاد
از شکم مادر
خارج شد گفت:
یاعلی و منهم
فریاد زدم
علی نگهدارت!
واین چنین
نوزاد متولد
شد.»
پرسش این است:
۱- آیا این نوع
ادعاها
مسبوق به
سابقه است؟
۲- چه ضرورتی
باعث طرح
چنین
ادعاهایی میشود؟
۳- وظیفه
جامعه در
برابر آن
چیست؟
درباره پرسش
اول باید گفت:
کتابهای
حدیثی شیعه
پر از این
ادعاهاست.
به عنوان
نمونه کتاب
«اصول کافی»
تالیف شیخ
کلینی که از
معتبرترین
کتابهای
شیعیان است و
به قول مترجم
آن و به باور
اکثریت قریب
به اتفاق
علمای بزرگ
شیعه بعد از
قرآن، معتبرترین
کتاب است
(قرآن شیعه)،
مورد بررسی
قرار میدهیم.
اصول کافی در
کتاب «الحجة»،
بابی دارد به
نام «کیفیت
ولادت ائمه»
که هشت حدیث
را در برگرفته
است.
در حدیث اول
امام صادق از
قول همسرش
«حمیده» میگوید:
«چون از شکمش
فرود آمد،
دستها به
زمین نهاده،
سر به آسمان
بلند کرد، من
به او خبر
دادم که این
عمل نشانه
رسول خدا صلىاللّه
علیه و آله و
نشانه وصى
بعد از اوست...
در آن شبى که
نطفه جدم
(امام سجاد)
بسته شد شخصى
جامى نزد
پدرش آورد که
در آن شربتى
بود، رقیقتر
از آب و نرمتر
از کره و
شیرینتر از
عسل و خنکتر
از برف و سفیدتر
از شیر، و به
او آشامانید
و دستور
نزدیکى داد،
او برخاست و
نزدیکى کرد و
نطفه جدم
بسته شد، و
چون شبى که
نطفه پدرم
(امام باقر)
بسته شد، فرا
رسید شخصى
نزد جدم آمد و
آن را به جدم
آشاماند،
چنانکه به
پدر جدم
آشامانید و
بوى دستور داد
چنانکه به او
دستور داد،
جدم برخاست و
نزدیکى کرد و
نطفه پدرم
بسته شد، و
چون شبى که
نطفه من بسته
شد فرا رسید،
شخصى نزد پدرم
آمد و به او
آشامانید آنچه
را به آنها
آشامانید و
دستورش داد
آنچه به آنها
دستور داد،
پدرم برخاست
و نزدیکى
کرد، و نطفه
من بسته شد، و
چون شبى که
نطفه پسرم
(امام موسی)
بسته شد فرا
رسید، شخصى
نزد من آمد
چنانکه نزد
آنها آمد و
با من همان
رفتار کرد که
با آنها
کرد، پس من به
اسم خدا
برخاستم و از
آنچه خدایم
مى بخشد
شادمان
بودم، و
نزدیکى کردم
و نطفه پسرم
همین مولود
بسته شد،
متوجهش
باشید که او
به خدا پس از
من صاحب
شماست.
همانا نطفه
امام از
نوشابهاى
است که به تو
خبر دادم و
چون آن نطفه
چهارماه در
زهدان
جایگزین باشد
و روح در آن
ایجاد شود،
خداى تبارک و
تعالى فرشتهئى
که نامش
حیوان است
برانگیزد تا
بر بازوى راستش
نویسد (کلمه
پرودگارت با
راستى و
عدالت پایان
یافت، کلمات
خدا را
دگرگونکنندهئى
نیست و او
شنوا و
داناست.) و چون
از شکم مادرش فرود
آید، دستهایش
را بر زمین گذارد
و سرش را به
آسمان بلند
کند.»
این باب از آن
بابهایی
است که به نظر
ناقد
بیشترین
اهانتها را-
برخلاف نظر
شیعیان غالی-
به امامان
شیعه کرده
است، اگر
بپذیریم که
در زمان بسته
شدن نطفه
امامان
شیعه، فرشتهای
جامی از
«شربتى، رقیقتر
از آب و نرمتر
از کره و شیرینتر
از عسل و خنکتر
از برف و سفیدتر
از شیر» به
پدران آنها و
امامان
پیشین میداده،
چرا آنان
گاهی فرزند
دیگرشان را
وصی میکردند
و بعد بر اثر
فوت او- مانند
اسماعیل فرزند
امام صادق – و
یا «بدا»، وصی
را تغییر میدادند
ویا گاهی چند
وصی تعیین میکردند.
و یا گفته شده
«فرشتهئى بر
بازوى راست
امام نویسد
(کلمه
پروردگارت براستى
و عدالت
پایان یافت،
براى کلمات
او دگرگونکنندهئى
نیست).»
اگر این متن
نوشته بر
بازو قابل
مشاهده بود
که این همه
اختلاف در
تشخیص آنان-
حتی میان
برادران
امامان- وجود
نداشت ولی
اگر نامرئی
بود که ادعای
غیر قابل
اثباتی است و
به فرض اثبات
ناکاراست.
در حدیث دوم
امام صادق مىفرماید:
«زمانى که
خداى تبارک و
تعالى
بخواهد امام
را خلق کند به
فرشتهئى
دستور دهد که
شربتى از آب
زیر عرش
گرفته به پدر
امام
بیاشاماند،
پس آفرینش
امام از آن شربت
است، آنگاه
چهل شبانهروز
در شکم مادر
است و صدا نمىشنود
و بعد از آن
گوشش براى
شنیدن سخن
باز مىشود،
و چون متولد
شود همان
فرشته مبعوث
شود و میان دو
چشم امام بنویسد
کلمه
پرودگارت
براستى و
عدالت پایان
یافت کلمات
او را دگرگون
کنندهئى
نیست و او
شنوا و
داناست و چون
امام پیش از وى
در گذرد،
براى او
منارهئى از
نور افراشته
شود که به
وسیله آن
کردار همه
مردم را
ببیند، و خدا
بر خلقش بدان
احتجاج کند.»
در حدیث قبل
«فرشتهاى بر
بازوى راست
امام نویسد» و
در این حدیث
«میان دو چشم
امام بنویسد».
عبارت «چون به
امر امامت
قیام کند خدا
در هر شهرى
برایش منارهئى
برافرازد که
به وسیله آن
اعمال
بندگان را بنگرد»،
این پرسش را
در ذهن بیدار
میکند که
مگر خدا
ناتوان از
رویت اعمال
بندگانش است
که نیاز به
ساختن منارهای
از نور در هر
شهر- آنهم به
برکت وجود
امام- برای
رویت اعمال
بندگانش
باشد؟ گیریم
در شهرها منارهای
جهت نظارت
ساخته باشد،
تکلیف نظارت
بر روستاها
چه میشود؟!
حتی میشود
به طنز پرسید:
آیا در
شهرهای بزرگ
ده میلیونی
یک مناره
کفایت میکند؟!
و یا به منارههای
کنترلی نیاز
هست؟!
آیه مورد
اشاره در این
احادیث
مربوط به
پایان یافتن
احکام و
کلمات
خداوند است و
ارتباطی با
تولد امام
ندارد. به فرض
که مرتبط
باشد، در این
صورت باید
کلام خدا با
آنان شروع
شود نه تمام
شود. با این
حال فرض کنیم
تمام شدن
درست باشد. در
این صورت با
هر تولد
امام، به طور
مرتب کلام
خدا تمام میشود؟!
در آیه مورد
نظر، همچنین
آمده است: «چهل
شبانهروز
در شکم مادر
است و صدا نمىشنود
و بعد از آن
گوشش براى
شنیدن سخن
باز مىشود».
در حالی که
ابزار شنیدن
که همان
گوش درونی و
میانی و
بیرونی است
از ماه پنجم
به بعد ساخته
میشود.
حدیث سوم و
چهارم مشابه
احادیث قبلی
است. لذا از
تکرار آن
خودداری میشود؛
جز اینکه
قید شده است:
«میان دو شانهاش
نوشته شود»؛
در سه جای
مختلف ذکر
شده «میان دو
چشم»، «بازوى
راست» و «میان
دو شانه»؛
البته شیعیان
که چشم بصیرت
ندارند، تا
آیه را
ببینند. چه
فرق میکند
کجای بدن
امام این
عنوان
خالکوبی شده
باشد؟! و یا
نور از کجا و
به چه رنگی و
با چه شدتی
ساطع شود؟!
در حدیث پنجم
آمده امام
صادق علیهالسلام
مىفرمود:
«هنگامیکه
مادران ائمه
به آنها
باردار
شوند، سنتى
مانند
بیهوشى
ایشان را فرا
گیرد که اگر
در روز باشد
یک روز و اگر
در شب باشد یک
شب در آن حال
بسر برد، سپس
در خواب بیند
که مردى او را
به پسرى دانا
و بردبار
مژده مىدهد،
او از آن مژده
مسرور گردد و
از خواب بیدار
شود، و از طرف
راستش از
جانب خانه
صدائى شنود
که گوید: بخیر
آبستن شدى و
به سوى خیر
بگرائى، و با
خیر آمدى
مژده باد ترا
به پسرى
بردبار و دانا،
و در تن خود
احساس سبکى
کند و پس از آن
از پهلوها و
شکمش
ناراحتى
نبیند.
و چون ماه نهم
شود در خانه،
آواز بلندى
بگوشش رسد و
چون شب
زائیدنش فرا
رسد، در خانه
نورى ظاهر
شود که جز او و
پدرش آن را
نبینند و چون
او را بزاید
نشسته باشد و
برایش گشایش
شود تا چهار
زانو بیرون
آید و پس از
اینکه روى
زمین قرار گیرد،
بچرخد تا
قبله به هر
طرف باشد، از
آن منحرف
نشود، سپس سه
بار عطسه کند
و با انگشت به
حمد خدا
اشاره کند و
ناف بریده و
ختنه شده
باشد و دندانهاى
رباعیش از
بالا و پائین
و دودندان نیش
و دودندان
ضاحکهاش بر
آمده باشد و
در مقابلش
نورى مانند
شمش طلا
بدرخشد و تا یک
شبانه روز از
دودستش نورى
طلائى ساطع
است و پیغمبران
هم در زمان
تولد چنینند
و همانا اوصیاء
آویزه
پیغمبرانند.»
اگر این
توصیفات
درست باشد
باید گفت:
اولأ نوری که
دیگران
نبینند
ادعای بیدلیل
است چه قبل از
تولدش و چه
بعد از تولد.
ثانیأ اگر
مادری بچه
خود را چهار
زانو- نه دو
زانو- بهدنیا
آورد مرگش بر
اثر خونریزی
زایمان حتمی
است.
ثالثآ بریده
شدن ناف
نوزاد قبل از
تولد- به فرض
عدم خونریزی-
ظرف یک تا
دودقیقه
باعث مرگ او میشود.
از نقل حدیث
ششم و هفتم به
جهت تکراری
بودن صرف نظر
میشود.
در حدیث هشتم
آمده: «خدمت امام
رضا علیهالسلام
رسیدم و عرض
کردم:
قربانت،
مردم درباره
عمود سخن
بسیار
گویند، بمن
فرمود: اى
یونس! تو چه
عقیدهاى
دارى؟ خیال
مىکنى
عمودى از آهن
است که براى
امام
افراشته مىشود؟
عرض کردم:
نمىدانم،
فرمود: او
فرشتهاى
است گماشته
در هر شهر که
خدا بوسیله
او اعمال
مردم آن شهر
را به امام
رساند.»
در احادیث
پیشین به جهت
به امامت
رسیدن هر امام
مناری از نور
در هر شهر بود
که خداوند به
وسیله آن
اعمال
بندگان را
نظارهگر
بود، ولی در
این حدیث
فرشتهاى
است گماشته
در هر شهر که
خدا به وسیله
او اعمال
مردم آن شهر
را به دید امام
میرساند.
در این حدیث
معلوم میشود
که شیعیان هم
از وجود
مناره در هر
شهر متعجب
شدهاند لذا
امام توضیح
میدهد از
آهن نیست،
حال اگر از
نور است چرا
مردم آن را
نمیبینند؟
اگر بناست
نامرئی
باشد، درحد
ادعاست. مگر
فرشتگان
برای نظارت
نیاز به
مناره دارند و
بدون آن نمیتوانند
نظارت کنند؟!
جالب است که
این نظارت نه
برای ثبت
اعمال برای
قیامت بلکه
برای گزارش به
امام است! به
این جمله
توجه کنید:
«فرشتهاى
است گماشته
در هر شهر که
خدا بوسیله
او اعمال
مردم آن شهر
را به امام
رساند.» اینکه
چه اعمالی
گزارش شود و
نحوه گزارشدهی
چگونه است و
امام با این
گزارشها چه
میکند
بماند.
در حدیث نهم
امام باقر
علیهالسلام
میگوید:
«امام را ده
علامت است: ۱-
پاکیزه و
ختنه شده
متولد شود. ۲-
چون بدنیا
آید کف دست
بزمین نهاده،
بشهادتین
آواز بردارد.
۳- محتلم نشود.
۴- چشمش
بخوابد ولى
قلبش بخواب نرود.
۵- دهن دره و
بغل باز کردن
ندارد. ۶- از
پشت سر ببیند
چنانکه از
پیش رو بیند. ۷-
مدفوعش بوى
مشک دهد. ۸-
زمین وظیفه
دارد آنرا
بپوشاند و
فرو برد. ۹- چون
زره رسول خدا
صلىاللّه
علیه وآله را
پوشد به
قامتش رسا
باشد و چون
مرد دیگرى
پوشد، کوتاهقد
باشد و یا درازقامت،
یک وجب بلندتر
آید. ۱۰ - تا
زمان وفاتش
محدث باشد.»
عجب
از امامشناسی
کلینی!
این کتاب به
عبارت دیگر
به مخاطب خود
میگوید از
این ده علامت
میتوانید
امامتان را
بشناسید و
هرگز
نخواهید
شناخت زیرا:
- برای علامت
اول باید آلت
جنسی او را
ببینید!
- برای علامت
دوم باید در
اتاق زایمان
او باشید!
- برای علامت
سوم باید با
او در یک
رختخواب بخوابید
و ساعت به
ساعت لباس
زیرش را
کنترل کنید!
- برای علامت
چهارم باید
شبها پیشش
باشید و وقتی
چشمش بسته شد
او را به حرف
زدن وادار
کنید و مراقب
باشید کلک
نزند و جهت
گمراه کردن
شما خود را به
خواب نزده
باشد!
- برای علامت
پنجم باید به
او کم خوابی
بدهید و مراقب
دهن دره کردن
او باشید!
- برای علامت
ششم باید
دزدکی پشت
سرش راه بروید
و کسی را
مامور کنید
تا بپرسد چه
کسی پشت سر اوست!
- برای علامت
هفتم باید
مدفوع او
بوییده شود!
- برای علامت
هشتم باید از
او بخواهید
این عملیات
را در فضا
انجام دهد تا
زمین فرصت
انجام وظیفه
نداشته باشد!
- برای علامت
نهم باید از
او بخواهید
زره پیامبر
را بپوشد، هر
زرهای که
پوشید (شما که
زره پیامبر
را ندیدهاید)
از تنش خارج
کرده و به تن
کوتاه قدترین
و بلند قدترین
انسان
بپوشانید!
- برای علامت
دهم باید از
او بخواهید
حدیث بگوید
ولی مراقب
باشید خلاف
قرآن و سنت
نبوی نباشد
چون جاعل
زیاد است و
راه اثباتش
بسیار سخت!
بنابراین
این ادعاها
مسبوق به
سابقه است.
اما چه
ضرورتی باعث
طرح چنین
ادعاهایی
است؟ به نظر
میآید همان
ضرورتی که
باعث
برساختن
چنین
احادیثی شده
است تا از
امامان شیعه
موجوداتی
ویژه بسازد تا
مورد
مقبولیت و
اطمینان
عوام شیعه
شود. همان
هم ایجاب میکند
تا این قبیل
داستانها
برساخته
شوند تا
ایمان قلبی
پیروان ولی
امر
خودساخته
افزایش
یابد؛ تا این
پیروان نسبت به
عملکرد ولیشان
مسئلهدار
نشوند (تحریک
احساسات
برای تعطیل
عقل). به تعبیر
دیگر برای بهدست
آوردن زر و
زور نیاز به
تزویر است.
بدون تزویر،
زر و زور به
دست نمیآید،
تا احمق هست
سلطه هم هست.
استفاده یا
سوء استفاده
از باورهای
مردم سبب میشود
تا سلطه
ادامه یابد.
کسی که با
مردم خود
صادق باشد
نیازی به
استفاده
ابزای از
باورهای
مردم ندارد.
وقتی پایههای
مشروعیت یک
حاکم یا یک
عالم فرو میریزد
به جهت عدم
صداقت متوسل
به تزویر میشود.
توسل به
انواع و
اقسام خواب و
رویا، هاله
نور، گرفتن
تاییدات
غیبی،
کارهای خارقالعاده،
معجزهتراشی،
رمالی،
پیشگویی و...
نشانه کاهش
محبوبیت
مدعی است.
انسان
درستکار
نیاز به اینهمه
ترفند ندارد.
به اضافه
اینکه تنها
قدیسنمایی
یک فرد میتواند
او را از
پاسخگویی در
مقابل خیل
عظیم چراها
و شبهات نسل
بنیادگرای
سنتی معاف
کند. بقای این
ولایت در
چنددستگی
جامعه است.
طرح این
موضوعات بیاساس
جامعه را در
چنددستگی
نگه میدارد.
این را میتوان
از واکنشهای
جامعه به این
خبر مشاهده
کرد. این نوع
نقلها فقط
مصرف داخلی-
آنهم درون
طیف ولایتیهای
بعد از
انقلاب- دارد
که
هرازچندگاه
نیاز به نقل
خاطره جدیدی
از زندگی
قدیسی دارند
که دنیا و
آخرتشان را
در وجود او
متبلور میدانند.
حاکم به خوبی
دریافته که
طرفدارانش
دچار تزلزل
اعتقادی شدهاند.
پس به خیالپردازی
و داستانسازی
روی آورده
است تا شاید
بتواند با
متصل کردن
«ولی خود
ساخته» به
منبعی
فرازمینی،
آب رفته را به
جوی
بازگرداند.
حال چه باید
کرد؟ در یک
کلمه «آگاهی،
آگاهی، آگاهی».
واکنش به این
نوع اخبار را
باید متناسب
با فهم طبقات
مختلف جامعه
ارائه کرد. به
نظر نگارنده
تنها تمسخر و
ساختن لطیفه
چاره کار
نیست. باید
کوشید ابعاد
این ادعا را
برای قشری که
به رسانههای
غیر حکومتی
دسترسی ندارند
روشن ساخت و
به حکومت
فهماند که در
عصر حاضر این
روشها (طرح
معجزات
ساختگی)
کاملاً
منسوخ شده
است و دیگر
هیچ آزادهای
برای این
اخبار تره هم
خرد نمیکند.
|